پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

سلام.
اینجا آسمان قلب من است جایی که در آن پرواز می کنم. ابرهای تخیلاتم، نم نم غصه هایم، برق نگرانی هایم، و نسیم امیدهایم را در آن خواهم دید. . مهدی خورشید این آسمان
مهدی جان
در مسلک ما معنی پرواز چنین است
بابال شکسته به هوای تو پریدن



از آنجا که اسلام دینی سیاسی ست بدون شک من به مسائل سیاسی هم خواهم پرداخت.




دوستان عزیزم که به این آسمان سر می زنند؛ لطف کنند و از درج نظراتی همچون عالی، خوب بود، حرف نداشت، ++(با هر تعدادی)، لذت بردم و ... خود داری کنند!تا الان تایید شده و البته پرواز سپید، از نویسندگان این نظرات به خاطر حسن نیتشون به شدت سپاس گذار بوده و هست! ولی این دست نظرات، همیشه نویسنده وبلاگ رو به شدت دچار رعد و برق روانی کرده است! اگر واقعا از مطلبی لذت بردید اما حرفی برای گفتن نداشتید لطفا فقط به ذکر یک صلوات اکتفا کنید! خیلی خیلی ممنونم.



*اگر بتوانیم بال‌های عاطفۀ خود را برای عموم مردم بگشاییم، پرواز خواهیم کرد و اگر مانند ابرها بر سر همۀ انسانها سایه بیفکنیم، باران خواهیم شد



اگر از بالا نگاه کنیم مشکلات را کوچک خواهیم دید و هرچه بالاتر برویم جاذبۀ زمین برای ما کمتر خواهد شد، آنگاه می‌توانیم پرواز را تمرین کنیم.*
* استاد پناهان*

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

فصل، فصل پاییز استــــ...

فصل برگ ریزانـــــ...

فصل رهایی از هرچه خشکی ست

از هرچه بار است

باری که سنگین است

فصل، فصل رهایی ستــــ...

برای زمستانـــــ...

برای آماده شدنـــــ...

آماده شدن برای بهاری دیگر

جوانه زدنــــ...

و همیشه تاریخ، در رهاییـــــ ، رشد بوده است

و در مرگــــ...

و تو چه می دانی پاییز چیست

و تو چه می دانی زمستان چیست

چه میدانی مرگــــــ چیست

که الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا

که موتوا قبل ان تموتوا

بمیرید تا بیدار شوید

تا جوانه زنید

تا بهاری شوید

مرگــــ برای رشد...

رهاییـــــ برای پرواز...

باید سبک شوم

باید رها کنم

باید بمیرمــــ...

و چه جانکاه است درد مرگـــ...

آی فرشته مرگ! مرگـــ را برسان قبل از مرگ

آی فرشته رهاییـــــ...

که الدنیا سجن المومن

اگر ایمانی باشد...

 


پرواز سپید
۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۳۸ ۸ نظر

 

خدای خوبم به من رحم کن و با حضورت قلب زخم خورده و بیمارم رو آروم کن!

عزیزان اگر کاستی ای داشتم حلال کنید!

اگر تونستم بازم می رسم خدمتتون...

می ترسم و نمیدونم چی برام می خواد پیش بیاد...


 

حرفای منو توی این ویس بشنوید.

 

 

 

بعدا نوشت:

 نگرانم نشید! الان حالم خوبه! مسئله اینه اونقدر وضع جسمیم بهم ریخته بود که حتی به دقیقه بعدم امید نداشتم. این پست حلالیت گرفتن من بود از خواهران و برادران و دوستانی که وارد آسمون قلب من میشدن!

برام دعا کنید. فردا به خاطر یه آزمایش مجبورم وای فای و موبایل و همه مظاهر تکنولوژی رو از خودم دور کنم. هر چی بشه نتیجه آزمایش برام اصلا فرقی نمیکنه.

در هر صورت خدا رو شکر.

الحمدلله علی کل حال

 

 

پرواز سپید
۰۳ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۱۱ ۱۴ نظر

از بین قبرهای قبرستان رد می شدم

روی زمین کنار سنگ قبر کوچکی نشسته بود.

جمعه بود و همه قبرها کنارشان پر بود از فاتحه خوان و زائر.اما این یکی تنها بود.

خانمی با کلاه و شال کرم شکلاتی و مانتوی کوتاه کرم شکلاتی و چکمه های عاج دار قهوه ای، که از پایش در آورده بود و کنار سنگ قبر کوچک گذاشته بود. مثل دختر بچه ای بی پناه در کنار قبر چمباتمه زده بود و به خاطر سرما دستهایش را گره زده، در زیر شکمش فرو برده بود. اما هیچ کدام از این ترفندها نمی توانست سرمای وجودش را کاهش دهد! برای فرار از گزندگی این سرما دائم به جلو و عقب تکان می خورد...

پرواز سپید
۰۳ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۸ ۷ نظر


هان تو ای پتیاره پیرزن دغلکاره!

ما پابرهنگانِ پای افزار محبت به پا را، به حال خود واگذار...

تا در این باتلاق متعفن که برای ما ساخته ای، لنگ لنگان به پیش برویم...

ما را به خود وا نِه؛ که هیچ کدام از پای پوش های فراموشخانه تو در راه پر خطری که ما انتخاب کرده ایم، بر ما وفا نخواهند کرد!

پای پوش های تو از جنس تار های عنکبوتند! نای گذر از این راهشان نیست...

برو و ما را به خود واگذار...

ما تو را و داشته های موهومت را به کناری نهاده ایم!

برو...

دور شو...

پرواز سپید
۰۱ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۷ ۷ نظر