پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

سلام.
اینجا آسمان قلب من است جایی که در آن پرواز می کنم. ابرهای تخیلاتم، نم نم غصه هایم، برق نگرانی هایم، و نسیم امیدهایم را در آن خواهم دید. . مهدی خورشید این آسمان
مهدی جان
در مسلک ما معنی پرواز چنین است
بابال شکسته به هوای تو پریدن



از آنجا که اسلام دینی سیاسی ست بدون شک من به مسائل سیاسی هم خواهم پرداخت.




دوستان عزیزم که به این آسمان سر می زنند؛ لطف کنند و از درج نظراتی همچون عالی، خوب بود، حرف نداشت، ++(با هر تعدادی)، لذت بردم و ... خود داری کنند!تا الان تایید شده و البته پرواز سپید، از نویسندگان این نظرات به خاطر حسن نیتشون به شدت سپاس گذار بوده و هست! ولی این دست نظرات، همیشه نویسنده وبلاگ رو به شدت دچار رعد و برق روانی کرده است! اگر واقعا از مطلبی لذت بردید اما حرفی برای گفتن نداشتید لطفا فقط به ذکر یک صلوات اکتفا کنید! خیلی خیلی ممنونم.



*اگر بتوانیم بال‌های عاطفۀ خود را برای عموم مردم بگشاییم، پرواز خواهیم کرد و اگر مانند ابرها بر سر همۀ انسانها سایه بیفکنیم، باران خواهیم شد



اگر از بالا نگاه کنیم مشکلات را کوچک خواهیم دید و هرچه بالاتر برویم جاذبۀ زمین برای ما کمتر خواهد شد، آنگاه می‌توانیم پرواز را تمرین کنیم.*
* استاد پناهان*

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

مهدویت و فرزندم

پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۳۹ ق.ظ

همسرم امشب برای بعضی باید حرف میزد. هر هفته برنامه داشت که برای یه عده از جوونای بسیج حرف بزنه. یه سری بحثای اعتقادی رو آماده کرده بود و هر هفته یه بخشی از صحبتا رو می گفت. هر شب که میخواست بره، کلی روی اون بحثا کار می کرد تا نکنه جایی بد یا اشتباه بگه! آخه این بچه ها خیال میکنن چون داره براشون حرف میزنه، نعوذ بالله، خود پیامبره و همه کلماتش با عصمت ادا میشه!هههه... دیگه نسل جوون هووشیار مملکت ماست!!

خلاصه...

وسط کارام بودم که همین جوری از سر فضولی پرسیدم: بحث امشب در مورد چیه؟

_: شبهات و انحرافات مهدویت.

یه دفعه پسرم که داشت آروم گوشه سالن کوچیک خونمون بازی میکرد و اصلا حضورش حس نمیشد؛ با همون لحن بچه گانه خودش و کاملا صادقانه پرسید: چی گفتی بابا؟ نشنیدم!

از سوال پسرم جا خوردم! آخه این همه حرف زده بودیم اون فقط به این یک جواب همسرم واکنش نشون داد! انگار همه چیز رو می شنیده فقط این یکی از قلم افتاده!هههههه

با یه لبخند بزرگ روی صورتم و لحنی مادرانه که توش یه عالمه احساس قنج رفتگی از شیرینی بچه م بود، پرسیدم: مامان جان! یعنی تو واقعا انتظار داری که منظور بابا رو از "شبهات و انحرافات مهدویت" بفهمی؟!!

پسرم که هنوز همون قدر اعتماد به نفس داشت، خیلی عادی و راحت یه بله کوتاه گفت و بازهم به بازی مشغول شد!

راستش پیش خودم گفتم: چرا نباید بفهمه؟! مگه من نمیگم دوست دارم پسرم سرباز امام زمانش باشه؟ خب برای سربازی آقا باید مفهوم این عبارت رو بفهمه!! اگه ما نسل انتظاریم، چرا نباید کاری کنیم که بچه هامون حداقل نسل قیام باشن؟! مگه نمیخوام که پسرم اونقدر خوب باشه که یا نسل قیام باشه یا نسل ظهور...؟ خب کسی که انحراف یا شبهه رو نتونه تشخیص بده که توی فتنه های آخرالزمان غرق میشه!! خدا رو شکر اونقدرم این فتنه ها زیادن که حتی فکر کنم دیر هم شده تا بهش بگم که راه چیه و بیراه چیه!(یعنی راستش هنوز خودمم کامل نمیدونم!)

فکر کنم وقتی دارم خودمو تربیت میکنم -اگه کاری که میکنم تربیت باشه- پسرم هم کنار دست خودم بنشونم. صرفه جویی میشه توی زمان!!ههههه



نظرات  (۳)

۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۹ لبیک یا خامنه ای
سلام خواهر عزیزم...دلتنگتون بودم...امشب دوباره میام ان شاءالله...
پاسخ:
سلااام. ان شاءالله. منتظرم.
منم دلتنگ بودم! میدونید چند بار این چندوقت ایمیلمو نگاه کردم؟!! :))
۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۰ لبیک یا خامنه ای

به عقب برنمی گردم...پست محرمی که دلتون گرفته بود...

 

خودت رو برای محرم آماده کردن کارخوبیه اما بهتر از اون پیدا کردن خودت در محرمه.... پیدا کردن خودت  پای منبر همین اساتید محترمی که باهاشون حال نمی کنیم...همین مجالسی که برخی عرفا دنبال همچین جاهایی بودن... میرفتن یه گوشه ی شهر،تو یه مسجد کوچیک،و یه سخنران معمولی با یه مداح شما فکر کنید بدصدا....اینجا ضجه زدی بدون کارت درسته نه فقط پای منبر ارضی ها...

یه پیشنهاد خواهرم...تو این مجلس خودت برای خودت روضه بخون...چرا همیشه دیگران برای ما روضه بخونن...اونا حرف دل خودشونو میزنن...دل ما مگه  با آقا حرف نداره؟دلمون با مادر آقا حرف نداره؟به رقیه نمی خوای بگی سه ساله ی حسین !انتقامتو خواهم گرفت؟خواهرم!دلت خیلی حرف داره..حرفاشو گوش کن..بذار اون مداح هم برای خودش بخونه..یه پیشنهاد دیگم دارم که داغونت می کنه...فک نکنم دیگه هوس روضه کنی...و اون اینکه!به همه چی خوب نگاه کن...یه بار به گلهای قالی مسجد که روش نشستی..و بعد یاد رقیه ی سه ساله که مثل این روزها در خرابه ی شام نشسته بود..سعی کن زیاد فکرنکنی به پاهای برهنه ای که روی خارهای مغیلان..خواهرم سریع چشم از فرش بردار که  دیدن اشک مادر برای فرزند خیلی سخته..(نمیدونم مادرهایی که در کربلا بودن...بی خیال)چایی یا شربتی که گذاشتن برات بردار..لبهای تشنه ی عباس در کنار آب و اون طرف اهل خیام...می تونی چایی رو بذاری روی زمین تا بهش فکر نکنی...به بیرون چشم بدوز ببین کیا دارن میان مسجد..خانومهای چادری یکی یکی میان داخل..چادر..سعی کن فکر نکنی حسین رو در قتله گاه و حمله ی عده ای که بویی از  انسانیت نبردن به سمت خیمه ی زینب(س)..خواهرم به بچه های کوچیکی که تو مسجد  بازی می کنن...به طفلی که تو آغوش مادرش آروم خوابیده اصلا نگاه نکن...به گلها و گیاهان ،به زمینو آسمون،خورشیدو ماه این روزها نگاه نکن..نگاه کردی باید غم اونهارم به دوش بکشی...

به پارچه هایی که نام ارباب روش نوشته و به درو دیوار مسجد زدن نگاه کن..به اسم حسین،زینب..فاطمه و علی خوب و عمیق نگاه کن......باهات حرف دارن...

این روزها همه ی کائنات دارن روضه می خونن...دنبال چه روضه  و منبری هستی خواهرم؟

ایام عجیبی ست...

پاسخ:
سلام عزیز دلم! جوابتون رو باید با یه پست بنویسم. من منبر خاصی نمی خواستم. ولی این پستی که امشب مینویسم رو حتما بخونید. حرف دله...
۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۵۷ سیّد محمّد جعاوله
عالی بود
پاسخ:
خواهش!
عالی نگاه شماست..
لطف شما رو میرسونه که با وجود استعداد بالای خودتون به نوشته ای ناچیز بنده صفت عالی رو میدید!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">