پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

سلام.
اینجا آسمان قلب من است جایی که در آن پرواز می کنم. ابرهای تخیلاتم، نم نم غصه هایم، برق نگرانی هایم، و نسیم امیدهایم را در آن خواهم دید. . مهدی خورشید این آسمان
مهدی جان
در مسلک ما معنی پرواز چنین است
بابال شکسته به هوای تو پریدن



از آنجا که اسلام دینی سیاسی ست بدون شک من به مسائل سیاسی هم خواهم پرداخت.




دوستان عزیزم که به این آسمان سر می زنند؛ لطف کنند و از درج نظراتی همچون عالی، خوب بود، حرف نداشت، ++(با هر تعدادی)، لذت بردم و ... خود داری کنند!تا الان تایید شده و البته پرواز سپید، از نویسندگان این نظرات به خاطر حسن نیتشون به شدت سپاس گذار بوده و هست! ولی این دست نظرات، همیشه نویسنده وبلاگ رو به شدت دچار رعد و برق روانی کرده است! اگر واقعا از مطلبی لذت بردید اما حرفی برای گفتن نداشتید لطفا فقط به ذکر یک صلوات اکتفا کنید! خیلی خیلی ممنونم.



*اگر بتوانیم بال‌های عاطفۀ خود را برای عموم مردم بگشاییم، پرواز خواهیم کرد و اگر مانند ابرها بر سر همۀ انسانها سایه بیفکنیم، باران خواهیم شد



اگر از بالا نگاه کنیم مشکلات را کوچک خواهیم دید و هرچه بالاتر برویم جاذبۀ زمین برای ما کمتر خواهد شد، آنگاه می‌توانیم پرواز را تمرین کنیم.*
* استاد پناهان*

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نجابت» ثبت شده است

رز قرمز را هیچ گاه دوست نداشتم...

به نظرم گلی هرجایی و هرزه بود..

بو هم که نداشت...

هیچ بویی از نجابت نبرده بود...

مثل زنی که در آغوش این و آن لطافت خود را از دست داده بود...

عطر عفاف را...

به جای آن رز زرد به نظرم مغموم و دلخسته بود...

و این غم او را دلربا میکرد...

غروری که در وجنات رز زرد می دیدم و دامن کشی اش از اغیار برایم ارزنده بود...

اما گل همه گل ها محمدی... وای محمدی...

عشق بود گل محمدی...

می خندید به رویم...

مثل دخترک باکره شلخته ای که هنوز دندان هایش نوازش مسواک صبحگاهی را تجربه نکرده است!

دخترک همیشه شاد بود و با وجود تیغ هایش مرا به خنده وامی داشت...

تیغ های دخترک چموشی بکر بودنش بود و به یادم می انداخت که او با این تیغ ها از خود محافظت می کند...

وقتی گل محمدی را می بوییدم عطر دل انگیزش تمام ریه هایم را پر می کرد...

بی پدر بد هواییم می کرد...

وقتی می بوییدمش دیگر دوست نداشتم نفس بکشم...

شاید که تا همیشه عطر عفاف محمدی در سینه ام بماند!

گل وحشی و شلخته محمدی ام همیشه عفیف بود و عطر نجابت خاردارش همیشه در سینه ام می مانَد...

پرواز سپید

94/10/1



پرواز سپید
۰۱ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۸ ۴ نظر