پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

سلام.
اینجا آسمان قلب من است جایی که در آن پرواز می کنم. ابرهای تخیلاتم، نم نم غصه هایم، برق نگرانی هایم، و نسیم امیدهایم را در آن خواهم دید. . مهدی خورشید این آسمان
مهدی جان
در مسلک ما معنی پرواز چنین است
بابال شکسته به هوای تو پریدن



از آنجا که اسلام دینی سیاسی ست بدون شک من به مسائل سیاسی هم خواهم پرداخت.




دوستان عزیزم که به این آسمان سر می زنند؛ لطف کنند و از درج نظراتی همچون عالی، خوب بود، حرف نداشت، ++(با هر تعدادی)، لذت بردم و ... خود داری کنند!تا الان تایید شده و البته پرواز سپید، از نویسندگان این نظرات به خاطر حسن نیتشون به شدت سپاس گذار بوده و هست! ولی این دست نظرات، همیشه نویسنده وبلاگ رو به شدت دچار رعد و برق روانی کرده است! اگر واقعا از مطلبی لذت بردید اما حرفی برای گفتن نداشتید لطفا فقط به ذکر یک صلوات اکتفا کنید! خیلی خیلی ممنونم.



*اگر بتوانیم بال‌های عاطفۀ خود را برای عموم مردم بگشاییم، پرواز خواهیم کرد و اگر مانند ابرها بر سر همۀ انسانها سایه بیفکنیم، باران خواهیم شد



اگر از بالا نگاه کنیم مشکلات را کوچک خواهیم دید و هرچه بالاتر برویم جاذبۀ زمین برای ما کمتر خواهد شد، آنگاه می‌توانیم پرواز را تمرین کنیم.*
* استاد پناهان*

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۴۹ مطلب با موضوع «مهدویت» ثبت شده است

 

دلم بهانه گیری می کند...

چند روزیستـــــ...

دائم به دیواره های خانه قلبم چنگ می زند و ناله می کند...

دلم دلش ویارهای زنانه کرده!

طفلک دلم دلش می خواهد...

بر روی صندلی ننویی ای که نیستـــــ...

رو به پنجره ای که نیستــــ...

باز شده رو به باغی که نیستـــــ...

در خانه باغی که نیستـــــ...

برای نوه ای که نیستـــــ...

با آرامش لطیفی که نیستــــ...

با لبخند رضایتی که نیستــــ...

جوراب ببافم...


بیچاره دلم!

دلش تمام کار های زنانه ای را می خواهد که نیمه کاره گذاشته ام!

رومیزی روبان دوزی ام را...

دستکش فینگر لس قلاب بافی ام را...

کیک ها و ژله های تزیینی دوست داشتنی ام را...

طفلک دلم پیر شده است...

دل دلم نوه می خواهد...

آخر از پسر 5 ساله ای که همسری برایش نیست؟!

دلم ناله می کند و من که نگاهم به تمام پسران ودختران کوچک سرزمینم می افتد و آرامشی که حق آنان هستــــ...

اما نیستــــــ...

دختران و پسران معصوم سرزمینم که بهترین جوانان تاریخ سرزمین ایران هستند...

دختران و پسرانی که با وجود همجه های عظیمی که هستــــ...

پاکی خود را حفظ کرده اند...

که برای اقتداری جنگیده اند...

که الان به مدد بعضی وطن فروشان نیستـــــــــ...

دختران و پسران کوچک سرزمینم...

که نیاز به دستی برای یاری دارند که نیستـــــــ...


دل من بزرگی کن و کمتر به خانه قلبم تیـــز، چنگ بزن...


غصه جوانان پاک سرزمینم برای زخمیِ دلم کافیست

آهــــــــــ

دل من هنوز باید بر فرق سرت عمود آهنین بزنم...

تا دستان نالایقم همچون عموی خوبم عبـــاســــ

لایق فدا کردن در راه امامم شود!

آه از سوز دل عمویم عباســــ

که فریاد اکبر جوان را به زمان ارباً اربا شدن، شنید...

ناله های قاسم نوجوان را در زیر لگدمال سم ستوران شنید...


آخ از دلـــــِ تنــــگــــِ عباســــِ علیـــــــ


آهـــــــــــــــــــــــ

 

رحم الله عمی العباســـــ

رحم الله عمی العباســــــ
پرواز سپید
۲۷ دی ۹۴ ، ۱۵:۵۵ ۱۴ نظر


در نامه ای که از حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) روایت شده چنین آمده است:
و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج؛ که فرج شما در آن است.1
...من البته مایه ایمنی اهل زمین هستم همچنان که ستارگان مایه ایمنی اهل آسمانند؛ پس از آن چه برای شما فایده ای ندارد مپرسیدو برای آگاه شدن از ان چه تکلیف ندارید خود را به زحمت میندازید؛ و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در ان است...2



*******************

آقا جان در همه تاریکی های دنیایی که بدون شما بیشتر به قبر می ماند، دلم خوش نور خورشید محبت شماست؛ که بر قلب سرد یخ زده ام از محنت زمانه، می تابد و با گرما و حرارت قدسی اش تمام پلیدی ها و دلسردی ها را در مسیر جهاد و تلاش برای رضایت شما، آب می کند! که آب نه... بخار می کند...نیست... نابود...! هیچ از آن سردی و یخ زدگی نمی ماند؛ اگر من به سوی شما، خورشید عالمتاب، حرکت کنم!
دوستت دارم آقای زیبایم! و برای در آمدنت از پشت ابر غیبت روز و شب که نه هر لحظه به درگاه خدای متعال ندبه و ناله می کنم! تو را می خواهم سرور مهربانم! تو را میخوانم جانانم...




به نقل از کتاب مکیال المکارم: 1/356.

1.  کمال الدین: 2/485؛ و احتجاج:2/284.

2.  کمال الدین: 2/485؛ و بحار الانوار52/92.



پ.ن: سر درد عجیبی دارم. اصلا حواسم به روز ها و گذر زمان نیست. به معنی کامل کلمه زمینگیر شدم. از همین جا از همه کسانی که به نحوی بهشون قولی داده بودم عذر میخوام! شرایط بدنیم اصلا مساعد نیست! برام دعا کنید. خیلی نمیتونم روی چیزی تمرکز کنم. به شدت سردرد میگیرم.

پرواز سپید
۲۳ دی ۹۴ ، ۰۲:۳۶ ۱۸ نظر

قبول شدم!

ممنونم خدای مهربونم که بهم توفیق دادی این امتحان رو قبول بشم!

گفت راضی ام!

گفت خوب بودی!

گفت ازت ممنونم که تحمل کردی...

ولی هنوز تموم نشده...

بعضی کارا رو فقط ما باید انجام بدیم و کسی جز ما مامور به اون کار نیست...

حکمت خدا بر اینه که وظیفه ای که اصلیترین وظیفه ماست هیچ وقت توفیقش از ما گرفته نشه...

نمیدونم ها نظرم اینه...

 

 

وظیفه وظیفه ست...

وظایف و رسالت های مهممون رو بشناسیم و هیچ وقت به خاطر فرعیات از کیفیت اصول نزنیم!

به اینجا رسیدم که اگر خدا برام کمترین رو هم بخواد بازم بگم چشم...

حتی اگه صبر کردن به دیر اومدن های زیاد همسرم باشه این وظیفه...

مهم چشم گفتنه...

حتی اگه این دستور آب آوردن برای تشنه ها باشه بازم مهم چشم گفتنه!

چند وقیه که خیلی متوجه عموم عباسم. احساسم بهم میگه عصاره عاشورا رو باید در عموم عباسِ علی پیدا کرد!

همه ولایت پذیری رو...

خیلی حرف هست...خیلی

 

 


 

 

 

 

 

 

 

پرواز سپید
۱۴ دی ۹۴ ، ۰۸:۵۴ ۱۰ نظر

 

 

 

آهاااااااااااااااااایـــــــــــ بیداران عالم! جامانده اید از قافله حق طلبی؟!!!


کجاست فریادگری که فریاد کند بیداد ظالمان را؟


کجاست اهل دردی که وای زند به نای چروکیده تاریخ این بیداد را؟


آهااایــــ بیداران عالم کجایید؟


خون سرخ شهید را به جوش آورده اند


به جوش آیید و با هم برآورید این بانگ  را:


آآآــــــــی آل سقوط ! ننگ بر شما که این زخمی که بر تن شیخ ما زدید جز زخم عشق نبود...


جوشش عشق است در می ناب خونی که در راه عدالت ریخته شد..


زهی خیال باطل...


زهی سست پنداری...


این فریاد هیهات من الذلة که بر تارک تاریخ شیعه نقش نشین شده شده است...


با مصلوب کردن پاک مردانی چون نمر ها و زکزاکی ها خاموش نخواهد شد!


باشد که این فریاد ما را جزء دسته الذین استضعفوا فی الارض کند


بکشید...


خون بریزید...


به صلیب بکشید...


ما جز به راه حسینمان نرفته ایم!!!


و این برای ما افتخاریست و برای شما نـــنـــگـــــــــ

 

ننگ ابدی بر شما ای فرزندان معاویه لعیـــــن

 

نه با یک حنجره که با تمام نای زمین فریاد خواهم زد:

 

لعنة الله علی آل سعود

 

 

پرواز سپید
۱۲ دی ۹۴ ، ۱۴:۴۶ ۱۳ نظر

بار خدایا قلب زنگار گرفته ام توان تحمل ندارد

حفظ این بار بر دل من سنگینی می کند

نفسم به شماره می افتد

درک این وسعت برایم دشوار است

من از تو قرب خواستم

آیا این است نزدیک شدن به تو؟

اگر این قرب است تمام استحاله را با تمام وجود می پذیرم

بسوزان مرا

بسوزان و از خاکسترم ققنوسانه ققنوس دیگری بیرون آور

بال می زنم محبوبم

به امید یاری تو بال می زنم

بال می زنم تا از گرمای پرواز به سمت توی یگانه، توی محبوب

آتشی افروخته شود و تمام قلبم را در برگیرد

بسوزان مرا محبوبم

اما

اله من

تو خود می دانی که اگر یاری و استعانت توی دلربا، نبود و نباشد

هیچ آتشی نیست

هیچ زایشی نیست

و همه عدم است

بعونک یا محبوب

بعونک یا محبوب

بعونک یا محبوب


نامه ای از عبد عباد تو

گنهکار و تنها


**************************************

خیلی دلم مجاورت آقا سلطان اباالحسن رو می خواست اما نمی شد. می دونستم که اصلا جور نیست. با جهادی که براش به این شهر متعفن اومده بودیم منافات داشت. همه ش دلم می خواست خودشون بگن که کار شما به شهر مشهد منتقل شد!

اما انگار واقعا نمی شد! داشتم می سوختم از دوری...

تا این که دوروز پیش صله گرفتم از آقام!

آقا رضای عزیزم فدای آقاییت بشم! اینجا هم دست منو خالی نذاشتی!

مهمون توام آقا، هرجای دنیا که باشم...

آقا می دونم هیچ جا این کنیز بی مقدارِ خطا کارتونو فراموش نمی کنید!

آقا با این کارتون دلمو بیشتر از قبل هوایی کردید!

آقا از دوریتون هم دارم می سوزم هم می دونم که الان به این دوری راضی ترید!

چشم...

جواب کنیز به سرورش همیشه چشمه...

با اشتیاق چشم...

با تمام وجود چشم...


کاش حرفم میومدم تا همه چیز رو براتون شرح بدم...


********************************************

برای نوشتن این پست خیلی به خودم فشار وارد کردم و فقط قصدم حرف زدن از کرامت آقام و سرورم بود! حالت پری پیدا کردم...خواهشا هیچی نپرسید... وگرنه دوباره نطقم کور میشه...

برای ظرفیت پیدا کردنم دعا کنید! هرکس اون آقا رو دوست داره برای من دعا کنه!

پرواز سپید
۱۰ دی ۹۴ ، ۱۷:۳۱ ۱۲ نظر

السّلام علیک یا اباالقاسم محمّدصلی الله علیه و آله 


آقا! تولدتون رو که نوید بخش زدوده شدن ظلمت و بی عدالتی در جهان بود، تبریک میگم. آقا! امشب خودتون دل ما  رو شاد کنید که به خاطر حفظ دینی که تمام فرزندانتون به خاطرش سختی کشیدن، ما هم داریم سختی میکشیم! امشب تنهایی منو پسرم رو شما پر کنید!

آقا امشب پسرم دلش برای پدرش که به خاطر به دست آوردن لبخند رضایت شما، خونه نبود؛ تنگ شده. من به تنهایی عادت دارم و میتونم بفهمم ولی پسرمممم... شما خودتون همه چیز رو میدونید و لازم به گفتن نیست ولی ازتون میخوام که دل پسرم رو فردا شاد کنید... پسری که شما رو دوست داره و امروز به خاطر شنیدن آهنگ تولدتون از تلویزیون خوشحال بود...پسری نجیب و قانع که هم اسم شماست...

یا صاحب الزمان ما سربازان نالایق و کم ارزشتون، این شب بزرگ و نورانی رو به شما که تنها بازمانده مصداق آیه تطهیر هستید، تبریک میگیم.

آقای منتَظَر شبتون شیرین...


پرواز سپید
۰۷ دی ۹۴ ، ۲۲:۲۲ ۶ نظر

 

بحریست بحر عشق که هیچش کرانه نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار

کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست

او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو

حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

 *********************************

ممنونم از همه دوستانی که توی این دو روز ازم سراغ گرفتن. از اونایی که نگرفتن هم ممنونم. میدونم قصد بی اهمیتی نبود.

حالم بهتره. تنها چیزی که میتونست از دلم زنگار رو ببره اشک بود و من تمام این دو روز خودمو به روضه آقام ابا عبدالله بسته بودم. خواب و خوراکم رو هم روضه گرفته بود. تا امروز که اشک ریختم...

بال های پرواز سپید آلوده شده بود و تنها اشک میتونست اون آلودگی رو بشوره...

الان هنوز کامل خوب نشدم ولی حتی اگر یه نفرم نگرانم شده باشه این دو روز، نمیخوام نگرانیش ادامه پیدا کنه.

خدا مراقب همه هست.

خیلی التماس دعا دارم...

گرما به قلبم برگشته و خوشحالم هرچند هنوز کامل گرم نشدم.


پرواز سپید
۰۵ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۶ ۷ نظر


این منم در آینه، یا تویی برابرم؟
ای ضمیر مشترک، ای خودِ فراترم!

در من این غریبه کیست؟ باورم نمی شود
خوب می شناسمت، در خودم که بنگرم

این تویی، خود تویی، در پسِ نقابِ من
ای مسیح مهربان، زیر نامِ قیصرم!

ای فزونتر از زمان، دورِ پادشاهی ام!
ای فراتر از زمین، مرزهای کشورم!

نقطه نقطه، خط به خط، صفحه صفحه، برگ برگ
خط رد پای توست، سطرسطر دفترم


قوم و خویش من همه از قبیله ی غم اند
عشق خواهر من است، درد هم برادرم

سالها دویده ام از پی خودم، ولی
تا به خود رسیده ام، دیده ام که دیگرم

در به در به هر طرف، بی نشان و بی هدف
گم شده چو کودکی در هوای مادرم

از هزار آینه تو به تو گذشته ام
می روم که خویش را با خودم بیاورم

با خودم چه کرده ام؟ من چگونه گم شدم؟
باز می رسم به خود، از خودم که بگذرم؟

دیگران اگر که خوب، یا خدا نکرده بد
خوب، من چه کرده ام؟ شاعرم که شاعرم!

راستی چه کرده ام؟ شاعری که کار نیست
کار چیز دیگری است، من به فکر دیگرم!


زنده یاد قیصر امین پور



راستی با این نوشتن ها و شعر بافتن ها چه کرده ام؟ دلی را روشن کردم؟ ذهنی را باز کردم؟ راهی را هموار کردم؟

آقا یاابن الحسن نوشتن تنها کاریست که در این لحظه توان انجامش را برای تو دارم؛ این قلیل را از من بپذیر..

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پرواز سپید
۰۴ دی ۹۴ ، ۰۰:۳۲ ۸ نظر



غم را به همراه من با نان عشق بخور و اشک را وضو بگیر تا در نماز شهادت مستانه یار را صدا کنیم

پرواز سپید
۰۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۰ ۲ نظر
پرواز سپید
۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۳:۲۸