(این پست اصلا یک پست فمینیستی نیست!! اشتباه نکنید!)
امروز اصلا از زن بودن خودم راضی نیستم!
چون اگر مرد بودنم الان سوریه بودم...
اگر مرد بودم الان عراق بودم...
اگر مرد بودم الان وسط خیابون داشتم تبلیغ دین میکردم بدون هیچ چشمداشتی بدون هیچ قضاوت شدنی...
اگر مرد بودم الان مسئول ارامش کس دیگه(به اون شدتی که یه زن مسئوله) نبودم میتونستم کمتر توی خونه باشم...
اگر مرد بودم مسئول تربیت بچه م نبودم و لازم نبود به خاطر زیر ساخت های غلط اجتماعی و نبود امکانات کمکی برای مادران شاغل توی خونه بمونم...
اگر مرد بودم این قدر قدرت بدنیم کم نبود و لازم نبود نگران خیلی مسائل باشم...
اگر مرد بودم وقتی برای تبلیغ به یه منطقه مرزی میرفتم کسی نگران من نمیشد!
از اون دست نگرانی ای که برای یه زنه فقط...
اگه یه مرد بودم لازم نبود برای رفتنم از کسی اجازه بگیرم و اون قدر توی این اجازه گرفتن بمونم که سه سال طول بکشه و سه سال درد بکشم...
اگه مرد بودم وقتی توی منطقه بودم راحت نصفه شبا مسجد میرفتم نه این که به خاطر مسجد رفتنم توی شبا مؤاخذه بشم!!
اگه من یه مرد بودم خیلی کارا رو انجام میدادم...خیلی کارا
نمیدونم وقتی من یه زنم چرا باید این همه درد بکشم...
وقتی نمیتونم این درد ها رو درمان کنم...
من الان فقط میتونم مثل مادرم داد بکشم و ناله کنم...
امسال روز زنم برام بیت الاحزان بسازید چون من مادری هستم که مردان جامعه م خوابیده اند...
فقط بهم اجازه بدید که ناله کنم...
شاید کسی جایی روزی از خوابش بیدار بشه...
امسال من از زن بودنم ناراحتم چون مردهای جامعه من خوابن و من به هزار دلیل موجه و غیر موجه نمیتونم کاری بکنم...
فقط میتونم توی مسجدی که اجازه ندارم ناله بزنم شاید ستون های مسجد صدامو بشنون...
امسال از زن بودنم ناراحتم چون تا خواستم تکون بخورم فهمیدم که نمیتونم دیگه جایی برم و کاری بکنم!
چون من یک زنم...
نمیدونم مردای جامعه من برای روز زن... روز مادر... به مادر کاینات چی میخوان هدیه بدن...
وقتی همشون خوابن...
وقتی پسر این مادر در زندان غیبته...
وقتی سید علی مون، پسر دیگه این مادر، وای غریبی میزنه...
نمیدونم اصلا حضرت مادر امروز که روز مادره از ما راضی هست یانه...
چه برسه به این که هدیه ما رو قبول کنه...
نمیدونم...
پ.ن: این پست رو ویرایش نشده تحویلتون میدم چون امسال از نوشتن هم ناراحتم...
بعدا نوشت: من از وظایف زنانه خودم ناراضی نیستم! من از وضعیتی که دارم میبینم توی جامعه ام و خواب بودن مردای جامعه وقتی بعضی گره ها فقط به دست مردان باز میشه ناراضی ام. این که چیزایی رو دبدم و خواب بودن مردان رو هم دیدم این منو ناراضی میکنه. وگرنه من به زن بودنم افتخار میکنم!!
حسرت میخورم که مردی این قدر بیدار نیست که ناله بزنهاگرم هست به عدد انگشتان دست نیست...
محدودیت های زنانه برای من امتیازه در واقع.. ولی اگر مردان جامعه من خواب باشن فقط میتونم ناله کنم میتونم صبر کنم تا روزی برسه که مردان جامعه من بیدار بشن. مثل حضرت مادر.. کاری که حضرت کردن در بعد زنانه کار درستی بود. اما اگر یه مرد بودن هم نمیتونستن این کار رو بکنن و هم همچین کاری نمی کردن...یه مرد وقتی دین در خطره جامعه در خطره چه کار باید بکنه؟؟!!! همون کاری که یه زن میکنه؟! همون قدر وظیفه داره؟!!
من در واقع از مردان خواب جامعه خودم ناراضی ام!!
دین داره به تاراج میره اما مردان جامعه من ترس دارن داد بزنن... مگر عده ای انگشت شمار.