فصل، فصل پاییز استــــ...
فصل برگ ریزانـــــ...
فصل رهایی از هرچه خشکی ست
از هرچه بار است
باری که سنگین است
فصل، فصل رهایی ستــــ...
برای زمستانـــــ...
برای آماده شدنـــــ...
آماده شدن برای بهاری دیگر
جوانه زدنــــ...
و همیشه تاریخ، در رهاییـــــ ، رشد بوده است
و در مرگــــ...
و تو چه می دانی پاییز چیست
و تو چه می دانی زمستان چیست
چه میدانی مرگــــــ چیست
که الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا
که موتوا قبل ان تموتوا
بمیرید تا بیدار شوید
تا جوانه زنید
تا بهاری شوید
مرگــــ برای رشد...
رهاییـــــ برای پرواز...
باید سبک شوم
باید رها کنم
باید بمیرمــــ...
و چه جانکاه است درد مرگـــ...
آی فرشته مرگ! مرگـــ را برسان قبل از مرگ
آی فرشته رهاییـــــ...
که الدنیا سجن المومن
اگر ایمانی باشد...
۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۳۸
۸ نظر