مکالمه دوست داشتنی:
_: اگه لازمه بگیرم!
_: نه خیلی لازم نیست...
_: اگه لازم بود حتما بگو!
_: چشم :)
باید خانوم و آقایی که توی فروشگاه این حرف ها رو بهم میزدن میدیدید!
باید دستتو می گرفتی شرم و حیایی که موقع راه رفتن از چشم ها و منش شون می ریخت جمع می کردی! آقا به شدت مراقب چشمهاش بود و خانوم هم البته هم مراقب چشمهاش بود و هم صداش شرم خاصی داشت! خیلی هم نرم با هم حرف میزدن!
منم فضول بودم یه جورایی، دنبالشون میرفتم حرف میزدن گوش میکردم لذت می بردم! :))) آخر سر اومدن نزدیک نگو آقاهه با آقای همسر آشنا بود!!!
من به فنا رفتم!هههه این قدر تابلو به جفتشون نگاه می کردم! ههههه
دلم می خواست من مثل خانومه باشم! خیلییی... احساس میکنم زیادی برای مثل اون خانوم شدن زمختم!
کاش همه زن و شوهرای دنیا همون قدر باهم خوب باشن و به هم قانع باشن!
**********************************