من متاسفانه در جامعه ای زندگی می کنم که زنان آن به جای داشتن مغز در سر خود کرک های زرد شده ای بر روی سر دارند!
زنانی که احقاق حقوق خود را در برهنگی سرشان و سینه ها شان و بلندی خنده ها شان می بینند...
من متاسفانه در جامعه ای زندگی می کنم که مردان آن تصورشان از زن چیزی ست به اندازه بستری نرم که مایه لذت آنان شود!
و نه آرامشی واقعی که آنان را در مسیر انسان بودن قرار دهد...
این مردان به جای مغز، در سرشان موجواتی شهوانی گردش می کند و همه را به چشم موجوداتی برای لذت بردن می بینند..
کسی که پول می دهد تا من لذت ببرم
و کسی که خود وسیله لذت جویی من است...
مردانی که برای داشتن یک لیوان شیر به دنبال خریداری گاو شیرده هستند!!
من متاسفانه در جامعه ای زندگی می کنم که زنان آن به جای مهر مادری در قلبشان، عشق ورزی به هیکل های ناپایدار خود را در سینه می پرورانند..
ای امان از مرگ که زنان و مردان جامعه من را در بر خواهد گرفت...
من امشب در شب اول رجب قبرستان را به شما هدیه می کنم!
های مردان و زنان هنوز کمی بیدار جامعه من قبل از آن که کاملا به خواب روید، به قبرستان بروید
تا دل هایتان بیدار شود!!!
پ.ن: واقیعتش میتونست پست ادامه داشته باشه ولی ادامه ش کار این روزای من نیست! ان شاء الله شاید بعد ها تکمیلش کردم.
به این پست هم سر بزنید!
برای من که خیلی جالب بود!