شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ق.ظ
امروز عصر وقتی هیچ کس خونه نبود فرصت شد تا یکم با خودم حرف بزنم.
یکم با کسی که در حد خودم بود حرف زدم
یکم با کسی که از خودم بالاتر بود حرف زدم
وقتی داشتم هی میگفتم و میگفتم و میگفتم یه دفعه کلمه تنهایی از دهنم بیرون اومد...
نمی دونم چرا قطره های بزرگ و داغ اشک همین جوری روی صورتم سر خورد... یعنی می دونم...
اون قدر توی این سالا تنهایی کشیدم و بعد از دل بستن توی صورتم خورده و باز تنهایی کشیدم که کلمه تنهایی برام یادآور کلی خاطره تلخه! نزدیک به 10 سااال...
تمام تلخی های این 10 سااال با تنهایی معنی پیدا می کنه.
الان دیگه تنهایی خودم برام اونقدر سخت نیست! اما اگه بدونم کسی همین دردی که من کشیدم و دارم می کشم رو داره تجربه می کنه دیوونه میشم!به خاطر این که اون کس اون درد رو تجربه نکنه حاضرم از تمام غرورم که میتونم بگم همه چیزمه بگذرم!
برام عذابه که عزیزانم درد بکشن اونم درد و سختی بزرگ تنهایی رو! بدتر اونه که اونی که داره درد می کشه بهم اطمینان نکنه
و بدتر تر اونه که منم نتونم اطمینانشو جلب کنم... و شاهکار اونه که من اطمینان رو جلب کنم اما یه دفعه سر یه چیز الکی اون اطمینان و اعتماد بریزه...
و من فقط این زمان درد می کشم... به هر دری میزنم... مثل مرغ پر کنده میشم... انگار بالم داره آتیش می گیره... الان این حال رو دارم!
پ.ن: پست قبل نوشتم که ناراحت میشم که کسی بدون نظر گذاشتن بیاد و بره! ببخشید! عذر می خوام حرف جالبی نبود! نظر گذاشتن توی هیچ وبلاگی که اجباری نیست! واقعا عذر می خوام..کلافه بودم اون طور حرفی زدم... حلال کنید... هرچند تقریبا همه با بزرگ منشی باهام برخورد کردن!
پاسخ:
سلام :)
ان شاء الله در همراهی با امیرالمومنین در بهشت اول... خوب هستید؟
پاسخ:
سلام
نمیدونم...
واقعا دارم به خاطرش درد می کشم!
پاسخ:
:)
کجاش اینقدر خووب بود؟!
ولی واقعا اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
پاسخ:
خدا پدر و مادرتونو براتون نگه داره! ممنونم.
من صلوات دوست دارم! خیلی دوست دارم...
پاسخ:
دارید منتها توی دنیا نیستن. به سرای اخرت سفر کردن! هر دعایی یا هر خیرخواهی ای که براتون داشتن الانم دارن!!
خدا بیامرزدشون!
پاسخ:
10 ساله! خیلی جاها نتونستم تاب بیارم و از کوره در رفتم...
برای اون موقع هام متاسفم... کاش کسبی بود که یکم کمکم میکرد...
اما خدا برای من تنهای درد کشیدن رو خواسته!
پاسخ:
سلام
دعا کنید برام..
بعضی تنهایی ها واقعا خوردنده ست!
پاسخ:
:)
لطیف و دوست داشتی برای شنیدن نه برای لمس کردن
پاسخ:
نمونده قرار و سلامت و راحت..
پاسخ:
تنهایی داریم تا تنهایی...
اون تنهایی سهراب خب کاش من اون تنهایی رو داشتم ولی این تنهایی خیلی کشنده ست!
پاسخ:
ممنون از توصیه تون! چشم حتما میخونم..
اگر چشمام یاری کنه...
ممنونم!
پاسخ:
سلام بزرگوار
خوشحالم میکنید با کامنتاتون!
دقیقا حال مادر حضرت موسی.. البته من با ایشون قابل قیاس نیستم! ولی دقیقا همون حال رو دارم..
میدونم!
نمیتونم خیلی تمرکز کنم روی وقایع، فقط سپردمشون به "حضرت زهرا سلام الله علیها"
اگه قرار باشه همه چیز خوب بشه خانوم از من خیلی براشون کارامدترن...
فقط میتونم براشون دعا کنم! همین...
مگه خودش خانوم عنایتی بکنن!
پاسخ:
سلام
یعنی میفهمید که خیلی سخته؟
شرمنده من اون روز کلافه بودم بد حرف زدم!
پاکش نکردم چون هر کس اومد بگم که عذر میخووام!
البته شما بزرگوارید!
پاسخ:
خوواهش! وظیفه ست! :)
پاسخ:
سلام علی آقا...
عیب نداره شما برو خونشون! نذار فاصله بیفته! شاید الان نفهمن ولی شما استفاده تو از رابطه با عمه و عمو هات وخاله هات بکن!
عیب نداره...
همون کاری که میکنید خیلی عالیه!
علی آقا شما آدم قوی ای هستید نگران خودتون نباشید!
پاسخ:
اون که جزء بدیهیاته!
مثل این که بگید اون مردی که نرفته مدافع حرم بشه نماز که میخوونه!!!
پاسخ:
:)
سلام
درسته!
خدا هست...
همیشه خدا بوده!
اما واقعت اینه که اگه ما آدما به کسی نیاز نداشتیم که نمیشد بگیم آدمیم!
پاسخ:
سلام
درسته! ممنونم!
البته وقتی ناراحتی ها پیش میاد خب.. حالت های غم هم پیش میاد...
گریزی ازش نیست!
پاسخ:
سلام :)
مهربون؟! :)
الان دیگه بهترم! بعضی وقتا باید رها کرد و اگه زیادی بچسبیم به کسی یا چیزی اون کس یا اون چیز ممکنه این جوری مضمحل بشه جلوی چشمامون.
شاید باید یاد بگیرم که فاصه رعایت کنم.
ممنونم! همچنین شما! :)
پاسخ:
:)
ممنونم البته من فقط تعجب کردم که شما چه جوری متوجه شدید من مهربونم! هستم یا نه رو نمیگم ها این که از کجا فهمیدید... جالب بود برام این مسئله :)
خب آدما متفاوتن شاید منم به یه چیزای مهمی که دیگران بهش توجه دارن نمیتونم توجه کنم... هر کس یه نقصی داره...یه قوتی...
بله تعادل حفظش خیلی مهمه.
:))
پاسخ:
ان شاء الله
اولین بار نیست که همچین حالتی پیدا میکنم. می دونم که خود خدا دری از رحمت به روم باز میکنه. یکم باید صبر کنم...
:))