روزهای بی خورشید
جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۵۶ ق.ظ
دارم روزهای بی خورشید رو می گذرونم
قلبم خالی شده
دنیای پر از رنگ پرواز سپید پر از ابر و بارون سخت شده...
دلم خالیه...
نه غصه ای نه خوشی ای...
و نه عاطفه ای
شاید چند روزی یا چند وقتی نبودم
شاید هم نه...
نمیدونم باید به دلم برسم
هرچند نوشتن برام مثل نفس کشیدنه ولی خب باید
برم زیر آب
باید بخوام که نفس بکشم...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
پ.ن:
چند روز پیش خبر خستگی زنی رو از زندگی زناشوییش شنیدم که برام نمونه گذشت وایثار و مادری بود.
نه مرد مقصره و نه زن و اگر هر دو کمی انعطاف داشتن این جور نمی شد
اما من دلم برای اونا نمی سوزه
دلم برای دختری که در کمال معصومیت با چشمای تمنا گرش همیشه نگاهم می کنه و بهم خاله می گه می سوزه