جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۳۵ ب.ظ
امروز روز تولد یکی از سردارای سپاه منه!
تولدش مبارک
ذخیره ش کردم برای آقام صاحب الزمان
البته این سردار از سال قبل منتظر تولدش بود و دیشب هی می گفت منو باید برای تولد غافلگیر کنید تولد که بدون غافلگیری نمیشه!
:)))
دوستش دارم و براش از خدا توفیق شهادت می خوام. بهترین هدیه من به سردار نازنینم همین دعای منه اگه دعای مادر قبول باشه!
سردار ما رفت توی شش سالگی!:))
محمد حسین کوچولویی که پنج سال پیش توی این روز و این ساعت متولد شد الان شده یکی از بهترین شادی های من توی زندگی سختم... با اومدن این سردار کوچولوی من به زندگیم یه عالمه فرشته توی آسمون بی برف قم ظاهر شدن و به من تبریک گفتن اون قدر که روی شونه هامون نشستن و برای بوسیدن شونه هامون صف کشیدن!
دوست دارم این خاطرات رو...
"امیدوارم آقام صاحب الزمان این هدیه منو قبول کنن"
پی نوشت بعدا نوشت: وقتی کاری رو برای خدا انجام بدیم خودش بهمون قدرت میده! جداشدنی که برای خدا باشه انجام شدنیه و اگر خود خدا صلاح بدونه همه چیز تغییر می کنه
پاسخ:
ان شاء الله خدا برای سربازی آقام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حفظش کنه!
پاسخ:
سلام
ممنونم
راستش اصلا انگیزه اصلیم برای این پست همین دعاهای خوب شما دوستای خوبم بوده!
ممنون از بابت این دعاها...
من و پسرم به دعاهای شما خیلی نیاز داریم!
پاسخ:
سلام
ممنونم
وبلاگتون خوب شروع کرده! :)
پاسخ:
سلام
ممنونم
میدونم عزیزم! شما رو می شناسم!:)
همچنین
پاسخ:
ان شاء الله
ممنونم!
خیلییی منون از هدیه گرانبهاتون! واقعا ممنون... :)
چشم حتما!
ان شاء الله خدا فرزندان شما رو هم در راه حق نگه داره و سر بلند باشن و پیروز.
پاسخ:
ان شاء الله
پسر من و همه بچه های این سرزمین..
ممنونم :)
پاسخ:
ممنونم :)
سلامت باشید!
ان شاءالله
پاسخ:
سلام
ممنونم :)
از خدا بخواید دعام برای پسرم مستجاب بشه!
پاسخ:
ممنونم علی آقا!
درسته جامعه ما نیازمند افراد با ایمان هست!
دعا کنید...
پاسخ:
سلامت باشید! :)
پاسخ:
سلااام به به دوست جدید ما! :)
حال شما؟!
خوب هستید؟!!
ممنونم. ان شاء الله هممون به بهترین درجه ها برسیم!
پاسخ:
ممنونم عزیزم! :)
پاسخ:
ممنونم
فقط بگو الهی آمین همین!
چرا جالب بود؟ چیز بدی نیست که! اصل عاقبت بخیریه! :)
سلامت باشید همچنین شما رو برای آقامون..
پاسخ:
ممنونم! :)
خدا شما رو هم برای خانواده تون حفظ کنه!
پاسخ:
اره دیگه! کیک تولدشو گذاشته بودم توی حیاط خوونه مامانم اینا رفتم حیاط فکر کرد همین جوری میرم. یه دفعه با یه کیک و یه شمع روشن روش اومدم گفتم تولدت مبارک! :)
چشماش گرد شده بود. فرداش ازم پرسید مامان رفتی از مغازه به اون زودی چه جوری کیک خریدی؟!!! :))))
خواستم بهت بگم اونم تو رو خیلی دوست داره ازش با ادرس پرسیدم میگه نمیدونم دوستش دارم یانه!خخخخخ
ان شاء الله! برای مادرشم این و بخواید.. برای مادرشم این دعا رو بکنید! خواهش میکنم!
پاسخ:
اولا زنگ میزنی در میری؟!!
شما کی هستی؟!خخخ
ثانیا برای جواب این حرف باید یه پست بذارم ولی همین قدر بگم که باید دخترت برای زندگی سختی آماده بشه! برای دخترت سختی و تنهایی میخوای؟
پسر من از همین الان معلومه که تنها خواهد موند و زندگی سختی خواهد داشت.
دوست داری دخترت این طوری زندگی کنه؟!
باید خیلی حرفا رو نزنه به کسی وتوی سینه خودش نگه داره...حتی به قمیت از دست دادن عزیزانش...
باید بعضی وقتا شب فقط نون و شیر بخوره و بخوابه و هیچی نگه ...
باید هر لحظه به این فکر کنه که ممکنه فردا دیگه توی این شهر نباشه و نمیتونه ریشه بده توی یه جای خاص...
باید دوری از خانواده شو تحمل کنه...
ممکنه به خاطر پسرم نتونه تمام استعداداشو بروز بده چون ممکنه نتونه به خاطر جایجایی های مکرر کاری پیدا کنه و شخصیت اجتماعی ای که در شانشه پیدا کنه...
تازه قراره اگه خدا بخواد پسر من شهید بشه، حاضری دخترت یه بخش عمده زندگیشو تنهایی سر کنه و سرشو به خاطر شاد نشدن دشمنای اسلام بالا بگیره و یا حتی ممکنه که دیگه نتونه شوهر کنه!
برای دخترت اینا رو میخوای؟!
اگه اون قدر مادری که بتونی اینا رو برای دختر ببینیو نشی سنگ راه دخترت بیام جلو..
منم قول میدم که پسرم رو جوری تربیت کنم که فقط به ایمان و اخلاق دخترت نگاه کنه و نه حتی به سلامتیش... نه حتی به خونه داریشش...
اون قدرم دخترتو لوس کنه که حتی توی مادر نکرده باشی... اون قدر که اصلا مردای دیگه به چشمش نیان به عنوان یه مرد و هر چه قدرم بهش محبت کردن دلش به سمت مرد دیگه ای نره به عنوان یه مرد!
شاید به نظر تو یا هرکسی که این جواب منو به کامنتت میخونه این حرفا خدنه دار باشه ولی واقعا من از الان دغدغه ازدواج پسرم رو دارم!
اولا به خاطر این که یکی از سه تا حق پسرم همینه و به نظر من اگه توی زندگی ای دختری یا پسری موفقیت کسب نمیکه پدر و مادرشم توی یه سطحی مقصرن چون میتونستن بچه شونو برای انتخاب مناسبتر و زندگی بهتر و خردمندانه تر مهیا کنن
و ثانیا پسرم قراره زندگی سختی داشته باشه به دو دلیل یکی این که مسیر جهاد مسیر سنگلاخیه و دیگه این که مردم اخرالزمان زندگیشون خیلی سخت خواهد بود پس باید دختری رو برای همسفریش انتخاب کنیم که مناسب این مسیر سخت باشه
ولی راستش هنوز مادری رو پیدا نکردم که دخترشو اون طوری تربیت کنه!
اون قدر محکم و سخت!
برای پسرم و همه دخترا و پسرای این دنیا دعاکنید! خیلی دعا کنید اونا وارثای زمین میشن.. وارث تاریخ
مخصوصا بچه شیعه هامون..قراره تاریخ شیعه رو به دوش بکشن و تاریخ شیعه سنگین و غم انگیزه...
پاسخ:
سلام
ممنونم! :)
خدا کنه به دعای شما حضرات...
چشم توضیح میدم ان شاء الله
پاسخ:
سلام
ممنونم!
خب البته بچه حلال زاده به دایییش میره!:)
راستش من برای محمد حسین علم به اون صورت نمیخوام . من همیشه می گفتم دو تا چیز بدونه اما همراهش عمل باشه و خب خیلی سعی کردم بیشتر باهاش معرفتی کارکنم.
نمیدونم چه قدر موفق بودم اما میدونم اگر خدا نخوواد من هیچی نیستم توی تربیت بچه م! و چون خودم از این بابت خیلی کم و کسر دارم نمیدونم نتیجه کارم چی میشه ولی خب من خودمو بچه مو سپردم به خدا... البته همسرم رو هم!
اون الان جایگاه خدا رو میشناسه و میدونه که خدا جایگاه بالایی داره و میدونه که باید اول حرف حرف خدا باشه و این منو خیلی خوشحال میکنه.
راستش برای خودم از بچگی کتاب زیاد بوده اون قدر که من توی سنین خیلی کم کتابای حتی تخصصی خاصی رو میتونستم بخونم. وقتی که حتی سنم دورقمی نشده بود. این باعث شد من بدونم اما چون زود بود فقط برای گفتن استفاده کردم و نه عمل! الان میبینم که کاش عمل خاصی داشتم کاش میفهمیدم که خودمو باید تربیت کنم!
از پدر و مادرم ممنونم چون به اندازه وسعشون برای من تلاش کردن اما دیگه بعد از یه سنی باید خودم دست به کار میشدم برای خودم که خب...
الان از روی خدا و ولی خدا شرمنده م که کار خودمو کامل انجام ندادم...
نمیدونم شاید بهتر باشه عامل به قران تربیت کنیم و نه عالم به قران...
خود خدا معرفت و علم رو به سینه عامل به قران میریزه...
از دعای خوبتون هم ممنونم.
برای من و پسرم و همسرم خیلی دعا کنید!
پاسخ:
:)
اتفاقا جدا نکردم!
ببینید من نمیگم که من یا پسرم علم نداشته باشیم میگم اولویتم با عمله!
روایتی رو خودنم از اما صادق علیه السلام که میفرمودن(نقل به مضمون): تفاوت عالم و جاهل در عمله عالم به علمش عمل میکنه اما جاهل فقط گوینده علم عالمه!
میدونید من اگر عمل نداشته باشم جاهلم! همین...
و البته مقام به عمل داده میشه.
حرف من اینه که من اگه بخوام روش علم اموزی رو به پسرم یاد بدم عمل به دونسته هاشو بهش یاد میدم همین.
اون جوری خود خدا در علم رو به روش باز میکنه . اون علمی که براش بهتره چون خدا بهتر از من میدونه!
میدونید من کسی بودم که یه دفتر کامل تمرین توی تمام 12 سال درس خوندنم نداشتم! الانم میبینم که همین بی عملی توفیق من رو کم کرده! توفیقم برای عمل به دونسته ام و درکم از دنیا کم شده و من چون عملم درحد علمم نبوده دارم سختی وعذاب میکشم!
توفیق دونستن کم نشده اما دونسته هام توی وجودم ته نشین نشدن و عمق پیدا نکردن چون من پای عملم می لنگید!
الان میبینم که تا یه زمانی علم در ذهنم بوده اما در قلبم نه!
یه خاطر فشار روانی یکم حافظه م مشکل پیدا کرد و من دیدم که عملم چه قدررررر می لنگه... تازه الان بیشتر فهمیدم که خودم چه قدر در خطرم...
البته پسرم هم در خطر خواهد بود چون مثل منه!
اگه من همون قدر که دونستم عمل هم داشتم خب الان عملم خودش راهگشا بود!
اتفاقا حرف من همینه که شما فرمودید! هر دو باهمن و اگه عمل باشه علم هم میاد دنبالش...
جویندگی میاد دنبالش...
درک بالا میاد دنبالش...
نور علم میاد دنبالش...
اصلا راه کسب علم راه پر مخاطره ایه یکم که جلو بریم توش سختی ها شروع میشن، باید عمل محکم و تلاش زیاد داشته باشیم تا پا پس نکشیم..
من اینا رو میخووام به پسرم یاد بدم...
اون جوری زمین و زمان به امر خدا معلمش میشن!
پاسخ:
میدونید داریم در مورد مهمترین دغدغه این چند روزم حرف میزنیم؟!
بله نیت و بهترین نوع نیت خالصانه ترینشه که خب من میگم هرچی خدا بگه و فقط برای خدا! حتی خیلی وقتا پسرمو متوجه این مسئله میکنم که من نیستم که باید تشویقش کنم اون خداست.
عرض کردم مفهوم برتری خدا نسبت به ما(که مثلا برترین ها هستیم برای بچه این سنی) رو درک کرده. راستش بعضی وقتا میره توی اتاق و از ما به خدا شکایت میکنه! :) کارمون ساخته ست!
قبول دارم. هردو به هم قدرت میدن. عمل جاهلانه عمل خوبی نیست اونم زمانی که امکان کسب علم مهیا باشه ولی خب قبول ندارید که خود کسب علم هم یه جور عمله؟
میدونید این چند وقت به این فکر میکردم که شاید به خاطر همین که من ادم عمل درست و حساب شده نیستم از هر علمی کمی برداشت کردم. چون پشتکار نداشتم! چون تا کار به جای سختش رسیده و جایی که من باید امتحان میشدم کنار کشیدم. صبوری نکردم. زمانی که علم به خود علم برام جذابیت داشته رفتم جلو ولی وقتی شده عملی که باید انجامش میدادم چون عملم ضعیفتر بوده عقبنشینی کردم.
البته در مورد درسم هم اکه کمک همسرم نبود همین اتفاق میفتاد!
قبول دارم که علم بالاتره. اصلا عمل رو میخاوم به پسرم یاد بدم(و خودم) که یه راه مطمئن و خوب برای
کسب علم پیدا کرده باشه ولی خب تا اون نور متجلی نشه کسبش امکان نداره! اصلا مثل.. یه شمع که روشنش کنیم ولی روش یه لیوان رو دمر کنیم بعد یه مدت به خاطر نداشتن اکسیژن برای سوختن اون شمع خاموش میشه! به نظرم عمل اون اکسیژنه!
دانایی سایه ای از علم هست....
قبول دارم. یعنی کاملا فهمیدمش این چند وقته!
میدونید شاید به اطر این بزرگنمای کردم چون چیزیه که چند روزه دارم بهش خیلی فکر میکنم!
راستش به این نتیجه رسیدم که لازم دارم کسی رو داشته باشم که ازم عمل بکشه بیرون..
یه جور منسجم و حساب شده!
یه استاد لازم دارم.
بایدم حضوری برم پیش این استاد...
توی اون فایل هایی که گوش کردم گفته بودن خود آقا صمدی که بدون حضور نمیشه از نور استاد استفاده کرد.
راستش من به اندازه لازم دانایی دارم اما علم به اون معنی عمیقش که بدون عمل نمیشه باشه ندارم. هیچی ندارم!
و خب تنهایی هم دیگه نمیشه...
خودمو میشناسم گرفتار بدتر از بد میشم اگه تنهایی کاری بکنم!
پاسخ:
سلام
ان شاء الله
علی علیه السلام یار و یاورتون
پاسخ:
سلام:)
خوش اومدید!
ممنونم از دعاتون!
ممنونم!
واقعا به دعای شما نیازدارم! تربیت فرزند کار اسونی نیست!