دوستی وقتی پست ماهی کوچولو رو (همون داستانه) رو خونده بود، ازم انتقاد کرد که چرا از نگاه ماهی به این داستان نگاه کردی؟
چرا از نگاه ماه نه...؟
اون موقع بهش جواب دادم چون من ماه نبودم؛ من ماهی بودم..
الان که فکر می کنم می بینم چه قدر درست گفتم! من همیشه ماهی بودم! همیشه به جز یه بار...
میام براتون داستان ماه بودنم رو که مربوط به سال های خیلی دوره تعریف می کنم...
اما الان و این موقع نه...
ولی ماهی بودن می ارزه توی وادی محبت! :)
از این که با ماهی بودن باعث بشی گنجت زنده بمونه خوشحال خواهی بود! :)
۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۳۹
۱۰ نظر