پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

سلام.
اینجا آسمان قلب من است جایی که در آن پرواز می کنم. ابرهای تخیلاتم، نم نم غصه هایم، برق نگرانی هایم، و نسیم امیدهایم را در آن خواهم دید. . مهدی خورشید این آسمان
مهدی جان
در مسلک ما معنی پرواز چنین است
بابال شکسته به هوای تو پریدن



از آنجا که اسلام دینی سیاسی ست بدون شک من به مسائل سیاسی هم خواهم پرداخت.




دوستان عزیزم که به این آسمان سر می زنند؛ لطف کنند و از درج نظراتی همچون عالی، خوب بود، حرف نداشت، ++(با هر تعدادی)، لذت بردم و ... خود داری کنند!تا الان تایید شده و البته پرواز سپید، از نویسندگان این نظرات به خاطر حسن نیتشون به شدت سپاس گذار بوده و هست! ولی این دست نظرات، همیشه نویسنده وبلاگ رو به شدت دچار رعد و برق روانی کرده است! اگر واقعا از مطلبی لذت بردید اما حرفی برای گفتن نداشتید لطفا فقط به ذکر یک صلوات اکتفا کنید! خیلی خیلی ممنونم.



*اگر بتوانیم بال‌های عاطفۀ خود را برای عموم مردم بگشاییم، پرواز خواهیم کرد و اگر مانند ابرها بر سر همۀ انسانها سایه بیفکنیم، باران خواهیم شد



اگر از بالا نگاه کنیم مشکلات را کوچک خواهیم دید و هرچه بالاتر برویم جاذبۀ زمین برای ما کمتر خواهد شد، آنگاه می‌توانیم پرواز را تمرین کنیم.*
* استاد پناهان*

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب



سلام ماه ربیع

ماه بهار امامت آقامون حجة بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

ماه بهار پیامبر رحمت...

تو برای من همیشه نوید خیر بودی!

آمدنت برایم بسی خوش یمن و خوش بختی است!


**************************


سال ها، قبل وقتی دختری جوان بودم که تازه پا به دهه سوم زندگی خویش گذاشته بود، در اوایل ماه مبارک ربیع خوابی دیدم؛ جزئیات خواب بماند که اطاله کلام مورد نظرم نیست! خواب را به معبری چیره دست عرضه داشتم و او گفت: در این ماه تو به خیر و برکات عظیمی دست خواهی یافت اما باید صبر پیشه کنی! صبر...

در اولین قدم برای تعبیر خوابم صبر زیادی لازم نبود. من در همان ماه با همسرم آشنا شدم و ما در روز نوزدهم ماه ربیع همان سال به عقد هم در آمدیم! اولین خیر ماه ربیع همسرم بود.

در دومین قدم که بازهم در ماه ربیع بود؛ من صاحب پسرم محمدحسین شدم. صاحب که... بنده قابلیت تصاحب ندارد و همه چیز امانتی است الهی. پسر من در روز هشتم ماه ربیع به دنیا آمد. نکته جالب توجه اینجاست که شاهزاده ما قرار بود در ماه صفر به این دنیا پا بگذارد! اما یک هفته دیر کرد! :)

از آن سال ها هر سال در ربیع منتظر خبری خوش هستم. منتظرم... منتظرم....

 

***************************


حلول این ماه رو به آقام امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) واقعا تبریک میگم!

پرواز سپید
۲۱ آذر ۹۴ ، ۲۱:۴۴ ۱۱ نظر


رضای نازم سلام.

آقا سلام

مهربانم

امشب دلم شما را میخواهد...

می دانم امشب درد دارید آقا...

چه سخت بود که بدون هیچ کسی درد بکشید و تنها ناله کنید آقا...

آقا...

آقا...

پرواز سپید
۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۰:۲۴ ۸ نظر

کریم غریب مدینه بدجور دل ما رو برده

هی از دیشب بغض می کنیم و هی بغضمونو قورت میدیم

احساس میکنم توی کوچه بنی هاشمم

آقا اومده سر در منزلشون نشسته و منم توی اون جمعیتی که عاشق چشمای زیبای حسن جانم هستن تو همهمه و شلوغی کوچه گمم

آقا منم اون پیرزن کلاف به دست اومدم حسن یوسفی شما رو بخرم

آقای کریم

آقای بزرگ

آقای بردبار

این کلاف دل ما رو قبول کن و ذره ذره دور محبت خودت بپیچش

وجودمونو با عشق به لبخند زیبای زهراییت ممزوج کن


نمی دونم امروز کجای قلبمو بگیرم که از درد ناله نکنم

مثل امروزی در وحی به روی بشر بسته می شه

مثل امروزی مادر ما بی بابا می شه

مثل امروزی علی مرتضی بی برادر می شه

مثل امروزی...لعنت به سقیفه لعنت...

حیف که هنوز وقت حرف زدن نیست...

از اون طرف

 مثل امروزی امام حسن جان ما

غریبیشون حتی توی خونه هم به صورتشون کوبیده می شه و آقا مظلومانه صبر می کنن

آخ

غریب مدینه

آخ که نمی دونم این غریب مدینه رو به کدوم بگم؟

از اول تا اخر پدران من توی این مدینه درد کشیدن!

آخ

مدینه

چه قدر درد توی تو ریخته شده...

شهر غربتی تو مدینه

آخ

از سوز دل...

آخ از غمی که درمون نداره...

آقا یا ابن الحسن

چه دردی می کشی این روزا آقا

سینه م از تنهایی شما هم داره می سوزه

داره شکافته می شه قلبم

داره می ترکه

آقا دارم صبر می کنم به چیزی که براش توانی ندارم

و اگه لطف شما نبود صبرم تموم می شد

ای جانم مهدی جان

آجرک الله

خدا به شما صبر بده آقا...

دلم توان نداره غم شما رو ببینم

کاش زودتر تموم بشه همه این چیزا...

دیگه داره سخت می شه همه چیز...

پرواز سپید
۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۵:۲۸ ۶ نظر

آه برگرد که پشت سر تو دشمن توست

و جهاد تو در این لحظه نجنگیدن توست


چه بنشینی چه بایستی. دوستت دارم!
غریب روزهای کفر کوفه دوستت دارم!
تو را با صلح ناخواسته ات دوست دارم!

آقا می دانم درد زمان امضای صلح نامه چه قدر جانکاه بود!
فدای چشمان زیبایت! دوستت دارم!
دلم می خواهد تا ماه بنویسم دوستت دارم!
مجتبایی شده ام امشب و دوستت دارم!
غم سوزش سینه ت جانم به لب رسانده کریم آل طه...
 غم و غم و غم...

************************

زمانی می شه گفت 5 سال پیش، قبل از پسرم. مریض شدم. دکتر بهم یه داروی اشتباه داد. من از اون قرص یکی خوردم. فقط یکی.
حالم بد  شد و به شدت معده م تحریک شد. من پشت سر هم استفراغ می کردم(اگه بدتون اومد ببخشید دیگه) از ساعت هشت یا نه شب تا ساعت یک شب، می تونم بگم بیست یا سی بار استفراغ کردم. دفعات اول، خب همه چی عادی بود ولی به مرور حالم دگرگون شد. دیگه معده م چیزی برای ازدست دادن نداشت بلکه خون میومد! هر بار قبل از استفراغ درد عجیبی توی قفسه سینه من می پیچید و خون بود که از دهنم بیرون می ریخت! دیگه هیچ قدرتی نداشتم. راستش باردار بودم. هم ضعف مریضی و هم ضعف بارداری...هیچی برام نمونده بود!
درد توی قفسه سینه و معده م قدرتی برام نذاشته بود . خب ترسناک بود برای یه زن باردار این همه فشار و اذیت...
خون زیادی هم از راه دهان از دست دادم! تلخ و شور بود مزه دهنم.
 درد از همه چیز بیشتر بی قرارم می کرد! توی همین گیر و دار یاد این افتادم که زهری که به آقا امام حسن جانم دادن، اون قدر قوی بوده که حضرت تکه های جگرشون رو استفراغ کردند!
همون لحظه به آقام امام حسن(علیه السلام) متوسل شدم...
_: آقا دیگه تحمل درد ندارم! آقا کمکم کنید! فدای جگر پاره پاره تون...
یک ربع بعد من خواب بودم! فرداش هم هیچ خبری از مرض نبود!
می دونید چی پیش خودم فکر می کنم؟ این که آقا چه قدر اون زمان درد کشیدن که تا بهشون متوسل شدم برای دردم، منو درمون کردن!
فدای امام حسن جانم بشم! مگر امام رضا (علیه السلام) در خطبه شون در مسجد مرو نگفتن امام  مثل مادری دلسوز برای طفل شیرخوارشه؟ مادر حاضره خودش درد بکشه اما فرزندش در نهایت آرامش باشه!
شاید به خاطر همین اون درد کوچیک من با توسل به حضرت درمون شد. از اون روز فکر می کنم یعنی حضرت چه قدر درد کشیدن که با یه توسل کوچیک که فقط سه تا جمله بود، اون جوری شفا پیدا کردم؟!
وای یعنی آقا امام حسنم چه قدر درد کشیدن؟! آآآخ دلم می سوزه... میسوزه...

بعدها اتفاقاتی برام افتاد که فهمیدم دردی که حضرت از خوردن سم کشیدم خیلیییییی کمتر از اون دردی بوده که با شنیدن لقب یا "مذل المومنین" از دهان کج و کوله بعضی انسان های مقدس مآب خرده مغز کشیدن!
فقط همین قدر بگم که آقا امام حسن(علیه السلام) واقعا غریبند!

پرواز سپید
۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۸:۳۴ ۹ نظر



سلام عزیزم!

خیلی سعی کردم باهات تماس بگیرم! اما جواب ندادی. انگار عمدی بود! :)

کوتاه می گم و رد میشم چون می بینم که اونقدر لطیف شدی که کوچیک ترین تلنگرهای من هم کاملا تو رو بهم می ریزه؛ حتی اگه به سمت تو نباشه!

آسمانی ترین دوست من!

خوبی ها و فضایل درجاتی دارند. وقتی کسی درجه بالاتری از خوبی ای رو که داره درک می کنه، اما اون فضیلت رو در خودش پرورش نمی ده، دچار احساس خفقان میشه و سردر گم میشه... شاید مثل تو!

خودتو از این همه اما و اگر رها کن...

هرچی که فکر می کنی درسته باش!

همون چیزی که دوست داری باشی!

نذار محیط تو رو به شکلی که بد می دونیش در بیاره!

اگر تونستی محیط رو با خودت منطبق کنی، که چه خوب... و اگر نتونستی و محیط ظرفیت تغییرِ رو به بالای تو رو نداشت، اون محیط رو ترک کن! رها کن...

اونی باش که دوست داری باشی ثریای من!

می گم ثریای من چون دیگه اون قدر با تو بودم که گوشت و پوستمون باهم شکل گرفته!

نمی خوام سختی بکشی چون سختی کشیدن تو درد کشیدن منه و نمی خوام از کسی که از خودت ساختی بدت بیاد چون خیلی دوستت دارم و نمی خوام کسی، حتی خودت، از تو بدش بیاد!

به کسی فکر کن که ازت خواست براش دعا کنی؛ همون کسی که گفت: "به کسی فکر کن که در بیابان تنها رها شده" نیازهای سخت و سنگین، اون فرد رو به بیابان تنهایی کشوند و نه هیچ چیز دیگه!

نذار نیاز ها تو رو از اون چه که دوست داری باشی دور کنه! وگرنه بدتر از اون حسرتی که اون فرد کشید تو می کشی!

من صریح نگم؟ چشم نمیگم! اما از خودتم میتونی فرار کنی؟!!

می تونی بگی نفهم ... ندون ... نخواه؟!!

تو ثریایی! اندازه ثریایی آسمان به خودت وسعت پرواز بده!

دوستت دارم... بیشتر از اونی که بتونی حسش کنی!! خیلییی دوستت دارم...

پرواز سپید
۱۷ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۸ ۷ نظر



هنوز تا فهمیدن چرایی نبودنت فاصله زیادی داریم...

آنجا که می گوییم "به من چه"

از تو دورتر شده ایم!

پرواز سپید
۱۷ آذر ۹۴ ، ۰۱:۱۳ ۸ نظر

 

« برادرانم لیو بی ، شانگ فی ، کوآن یو ، دست در دست یکدیگر داده اید تا کشور را دوباره سامان ببخشید .

می دانم چه رنج هایی در این راه کشیده اید ، می دانم ...

من هر روز غروب بر فراز تپه همیشه سبز کنار دهکده به امید بازگشتتان به دور دست ها خیره می شوم ،

نمی دانید چقدر دلتنگتان هستم ...

اکنون مدتی است که گل های سپید باز شده اند اما شما هنوز باز نگشته اید ...

به نسیم گفته ام تا بوی گل های سپید را برایتان بیاورد ...

به نسیم گفته ام که غبار سختی ها را از چهره هاتان بزداید ...

مرا بیش از این منتظر نگذارید ، بر گردید ... با پیروزی برگردید .... با پیروزی . »

 

این دیالوگ رو وقتی گوش کردم، فهمیدم چه قدر کارتون های بچگیمون روی تفکراتمون و نحوه صحبت هامون تاثیر گذاشته! روی افکار ما آرمان گراهای کوچولوی دهه شصتی!

 


پرواز سپید
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۰۶ ۸ نظر

 

 

 

 

سلام

آقای همسر امشب می رسن انشاءالله

خیلی خوشحالم

همین یکساعت پیش خبرم کرد!!

یک هفته امتحان سخت داره تموم میشه. امیدوارم خدای مهربونم بهم نمره قبولی بده!

 

پی نوشت: (با بغض) خدایا زودتر آقامون مهدی صاحب الزمان رو هم برسون! به بزرگیت قسم دیگه توان این همه دوری رو نداریم!

پرواز سپید
۱۳ آذر ۹۴ ، ۲۱:۴۵ ۹ نظر

خدایا متشکرم که شلاقم می زنی!

متشکرم که به من آموختی!

در این روزها که نه پسرم بود و نه همسرم، به من آموختی که چگونه بتوانم به سمتت قدم بردارم!

خدایا خیلی دوستت دارم مثل همیشه...

"همیشه" ای که هر اتفاقی افتاد، اما تو در آن "همیشه" بودی!

به یاد داری؟ حتما به یاد داری! روزی را که در مسیر بم در اتوبوس، در حال خراب بیماری، در شهر غریب، تنها و بدون هیچ کسی گفتم:

"خدایا چه قدر خوبه که تو همه جا هستی، این طوری هیچ وقت تنها نیستم!"

اله من...

کنف حمایت محکم خودت را محکمتر به دورم بپیچ و حتی اگر از درد این پیچش ناله کردم؛ من را از بین طناب های محکم و تنیده این کنف بیرون نکن!

ناله های من فریاد شکر و رضاست!

من کنار تو صبر نمی کنم؛ که لذت می برم و برای آن نزدیکی حتی عزیزترین کسانم را هم خواهم داد...

فهمیدم!

تو به من نشان دادی که اگر هیچ کس کنارم نباشد، تو هستی!

فهمیدم!

تو به من نشان دادی که تویی صاحب قلوب همه و اگر بخواهی از من حمایت کنی، حتی قلب بدترین افراد اطرافم را نسبت به من رئوف می کنی!

حتی قلب دشمنانم را...

خدایا شلاقم بزن...

اگر زخم خوردن از شلاق تو باعث نزدیکی با تو باشد هرچه محکمتر بزن!

بگو ببارند تمام تیرهای بلا از آسمان و زمین اما به شرط قرب!

دوستت دارم و هیچ داشتنی نداشتن تو را برایم جبران نخواهد کرد!

هر چیزی که داشتن تو را کم می کند از من بگیر...

همه چیزم برای تو بوده و هست و خواهد بود...

اله من...



پی نوشت: مطلبی فوق العاده زیبا در توضیح دلنوشته حقیر

پرواز سپید
۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۶:۱۰ ۱۲ نظر



هااای افلاکیان...


سلاااام

ما اینجاییم!

روی زمین..

ما خانه به دوشان ره حسینیم...

همان هایی که به عشق مولا و نور دیده شان حسین(علیه السلام) ، تمام زندگی خود را در توبره ای به دوش کشیده و بسم اللهِ رهپویی راه جهاد را گفته اند...

اما اما...

ما از راه جامانده ایم...

 و شما...

راستی هوای آسمان چه طور است؟!!

سلام ما را به عمود های راه آسمان برسانید!

و بگویید ما زمینیان بدون نور دیده مان، حسین، از راه مانده ایم...

و همراه نان غم شراب ظلمات می نوشیم!


آقا نمی خواستم هیچ شکایتی بکنم! اما امشب دیگر زخم دلم سر باز کرد!

 یاد ریختن بچه های کاروان اسرا از روی شتران در کنار مقتل افتادم...

آخ حسیییییییینننننننننن....

مثل برگ خزان زده....

آآآ ه ه ه ه...

کاش می شد حرارتی را که خاموش نمی شود نوشت...

و بازهم چه قدر کلمات زمختند...

این کلمات خشن کجا غم لطیف خواستن و نداشتن ماه روی حسین(علیه السلام) را نشان می دهند؟

آه ه ه

از غم دل بانو زینب کبری...

بانو آن گاه که مهلا مهلا گویان به دنبال حسینت می رفتی، در ذهن نداشتی که کدامین مهلتی تو را از دیدن ماه روی حسین (علیه السلام) سیراب خواهد کرد؟!!

سیر شدی بانو؟!!!

آیا از میوه دل مادرت سیراب شدی؟؟!!

آآآ ه ه ه ه...

آآ ه ه ه از دل بانو زینب...


چه قدر ناتوانم در نوشتن!

به نظرم می آید خدا "کلمه" را برای گفتن از حسین(علیه السلام) و غم دل بانو زینب، در از دست دادن حسینش نیافریده است.

تلاش بیهوده از کوری ناتوان...

التماس دعا...

پرواز سپید
۱۱ آذر ۹۴ ، ۰۰:۵۳ ۶ نظر