امشب
دلم می خواد امشب بنویسم. اما نمی دونم چرا همش یاد اون مرد یهودی دم در خونه خانوم فاطمه زهرا س میفتم. همون که وقتی آقا علی ع رو با اون وضع می بینه شهادتین میگه و مسلمون میشه. ازش می پرسن چی شد مسلمون شدی میگه:مظلومیت علی ع...
یا علی خودمو اون مرد یهودی مبینم! مظلومیتت علی جان شهادتین به لبم میاره ولی... انگار دستهام با مرد لعین داره اتیش میزنه به در خونه نیمه وجودت زهرای مرضیه س...
قرار گذاشته بودم با خودم که خودزنی ممنوع باشه ولی...
بازم فعلا سکوت کنیم بهتره. فقط امشب خیلی با یاد فریادهای وااماه پسر فاطمه، جواد جوان ع دلم ریش شد!! استادی داشتم که می گفت جسد بی جان آقا امام جواد ع سه روز روی بام خونه شون زیر آفتاب مونده بوده!! فدای جد مظلومت یا جواد الائمه...فدای خانواده مظلومت...
فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِیَ مَنْ سُبِیَ وَ أُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ
آقا ما فقط یه دل داریم که می تونیم به خاطر شما فداش کنیم. آقا بخشندگی کنید و بخشی از معرفت و عمل به خواسته های خودتون رو هم روزی ما کنید؛ مثل اون مرد یهودی که با دیدن جد مظلومتون اسلام روزیش شد.
منتظر روزی هستیم که این داغ های دلمون کمی خنک بشه!
اخه خوودتون گفتید که:
یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد...
مردی به مردانگی علی عالم به خود ندید ...