ازدواج 2
همراه این تصویر زیبا برایتان قصه ای میگویم.
در خانه نشسته بودیم. هم من هم بچه هم همسرم شام خورده و سیر بودیم. خدا را شکر!... هر کس به کاری مشغول بود. کسی مثل من در فضای مجازی غوطه می خورد. همسرم به مطالعه مشغول بود. و پسرم برای خوابیدن آماده میشد؛ که ناگهان صدای همسایه مان به فریاد های گوشخراشی بلند شد: نداررررمممم... ندارممممممممممم.... به خدا نداررمممم! بعد از این فریاد ها، ناسزاهای بلند و وقیحانه مرد بر سر زنش بلند شد. بله؛ دعوای خانوادگی! همان دعوای معروف زن و شوهری! که قرار است صرفا ابلهان باور کنند!
بعد از مدتی فریاد ها و ناسزاهای مرد طاقت را از همسرم ربود و او را برای میانجیگری به بیرون از منزل برد. مرد خانه ما مرتب به علامت تاسف سر تکان می داد و زیر لب حرف می زد. من که برای زن همسایه نگران بودم گفتم: "برو ببین نکند زن بیچاره را زیر مشت و لگد کبود کند!" مرد من هم که اصلا با این چنین رفتارها بیگانه بود با چشمانی گرد از تعجب گفت: "نههههههه! گمان نکنم چنین کاری بکند!"
بعد از مدتی همسرم به خانه برگشت و با چهره ای پر از غم تعریف کرد: مرد با حالت درماندگی گفته است که در این ماه یک بار مساعده گرفتم؛ و الان هیچ پولی ندارم! زنم 2000 تومان پول برای شام امشب می خواهد اما من ندارم!! و زن هم گفته بود: به خدا برای خودم نمی خواهم اما بچه ها گرسنه اند!!
زن گریه می کرد و مرد بر افروخته از نداشتن قدرت تامین خانواده.
این اتفاق همین امشب در سالروز ازدواج علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها و یزرگداشت خانواده افتاد.
وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا(سوره انسان آیه8)