مهدویت و فرزندم
همسرم امشب برای بعضی باید حرف میزد. هر هفته برنامه داشت که برای یه عده از جوونای بسیج حرف بزنه. یه سری بحثای اعتقادی رو آماده کرده بود و هر هفته یه بخشی از صحبتا رو می گفت. هر شب که میخواست بره، کلی روی اون بحثا کار می کرد تا نکنه جایی بد یا اشتباه بگه! آخه این بچه ها خیال میکنن چون داره براشون حرف میزنه، نعوذ بالله، خود پیامبره و همه کلماتش با عصمت ادا میشه!هههه... دیگه نسل جوون هووشیار مملکت ماست!!
خلاصه...
وسط کارام بودم که همین جوری از سر فضولی پرسیدم: بحث امشب در مورد چیه؟
_: شبهات و انحرافات مهدویت.
یه دفعه پسرم که داشت آروم گوشه سالن کوچیک خونمون بازی میکرد و اصلا حضورش حس نمیشد؛ با همون لحن بچه گانه خودش و کاملا صادقانه پرسید: چی گفتی بابا؟ نشنیدم!
از سوال پسرم جا خوردم! آخه این همه حرف زده بودیم اون فقط به این یک جواب همسرم واکنش نشون داد! انگار همه چیز رو می شنیده فقط این یکی از قلم افتاده!هههههه
با یه لبخند بزرگ روی صورتم و لحنی مادرانه که توش یه عالمه احساس قنج رفتگی از شیرینی بچه م بود، پرسیدم: مامان جان! یعنی تو واقعا انتظار داری که منظور بابا رو از "شبهات و انحرافات مهدویت" بفهمی؟!!
پسرم که هنوز همون قدر اعتماد به نفس داشت، خیلی عادی و راحت یه بله کوتاه گفت و بازهم به بازی مشغول شد!
راستش پیش خودم گفتم: چرا نباید بفهمه؟! مگه من نمیگم دوست دارم پسرم سرباز امام زمانش باشه؟ خب برای سربازی آقا باید مفهوم این عبارت رو بفهمه!! اگه ما نسل انتظاریم، چرا نباید کاری کنیم که بچه هامون حداقل نسل قیام باشن؟! مگه نمیخوام که پسرم اونقدر خوب باشه که یا نسل قیام باشه یا نسل ظهور...؟ خب کسی که انحراف یا شبهه رو نتونه تشخیص بده که توی فتنه های آخرالزمان غرق میشه!! خدا رو شکر اونقدرم این فتنه ها زیادن که حتی فکر کنم دیر هم شده تا بهش بگم که راه چیه و بیراه چیه!(یعنی راستش هنوز خودمم کامل نمیدونم!)
فکر کنم وقتی دارم خودمو تربیت میکنم -اگه کاری که میکنم تربیت باشه- پسرم هم کنار دست خودم بنشونم. صرفه جویی میشه توی زمان!!ههههه