شعر
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۷ ق.ظ
این اولین شعر من بعد از هفده ساله! بهم نخندید ها!
سوره توحید سلامٌ علیک
ولی جاوید گویمت لبیک
تویی آن یاور خورشید رسالت
استاده بر حوض، به سقایت
نور منیر غدیری تو
موسی ما را وزیری، تو
فاطمه را همدم و مونس تویی
دادرس فقیر بائس تویی
ابوالحسن، شیرخدا، شاه نجف
در دل من نام علی به هر طرف
۹۴/۰۷/۰۹
مسابقه ی شعر بود منم برای رحلت امام(ره)این شعرو گفتم...
آن روز بارانی نبارید
پروانه ها بر روی گل دیگر نبودند
گل نیز کمر خم کرده بودو
دیگر نخندید
آن روز گویی آسمانم گریه می کرد
گویی گلی پرپر شده بود
ان روز شخصی
همچون خمینی
پرواز کردو
از این جهان رفت
آری خمینی
آن رهبر خوب
پرواز کردو
ازاین جهان رفت
تا سوی معبود...تاسوی معبود..
بعضی چیزها برای دیگران ممکنه خنده دار به نظر برسه اما ممکنه پشتش بغض و غمی سنگین برای خود اون فرد وجود داشته باشه.مثل این شعر بی وزن برای بنده...یادمه این شعرو که می گفتم خیلی گریه می کردم..حتی الان بعد چندین سال وقتی این شعر یادم میاد بغض و اشکشم همراهش میاد...جالبه بدونی همین شعر بی وزن مقام آورد ولی پدر نبودن اون روز منو ببرن همایش،شعرو بخونمو جایزمو بگیرم(لبخند)