در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …
سلام. اینجا آسمان قلب من است جایی که در آن پرواز می کنم. ابرهای تخیلاتم، نم نم غصه هایم، برق نگرانی هایم، و نسیم امیدهایم را در آن خواهم دید. . مهدی خورشید این آسمان مهدی جان در مسلک ما معنی پرواز چنین است بابال شکسته به هوای تو پریدن
از آنجا که اسلام دینی سیاسی ست بدون شک من به مسائل سیاسی هم خواهم پرداخت.
دوستان عزیزم که به این آسمان سر می زنند؛ لطف کنند و از درج نظراتی همچون عالی، خوب بود، حرف نداشت، ++(با هر تعدادی)، لذت بردم و ... خود داری کنند!تا الان تایید شده و البته پرواز سپید، از نویسندگان این نظرات به خاطر حسن نیتشون به شدت سپاس گذار بوده و هست! ولی این دست نظرات، همیشه نویسنده وبلاگ رو به شدت دچار رعد و برق روانی کرده است! اگر واقعا از مطلبی لذت بردید اما حرفی برای گفتن نداشتید لطفا فقط به ذکر یک صلوات اکتفا کنید! خیلی خیلی ممنونم.
*اگر بتوانیم بالهای عاطفۀ خود را برای عموم مردم بگشاییم، پرواز خواهیم کرد و اگر مانند ابرها بر سر همۀ انسانها سایه بیفکنیم، باران خواهیم شد
اگر از بالا نگاه کنیم مشکلات را کوچک خواهیم دید و هرچه بالاتر برویم جاذبۀ زمین برای ما کمتر خواهد شد، آنگاه میتوانیم پرواز را تمرین کنیم.* * استاد پناهان*
شکستن دل بقیه جلوی آدم حتی از شکستن دل خودش سخت تر وعذاب آورتره
پاسخ:
سلام اون که بله.. ولی منظور من شکستن شخصیت و اون قداستی که برای دیگران قائل هستیم بود... این که فکر کنی کسی کنارته یا باهاش رابطه داری که خطایی نداره ولی ببینی که طرف یه اشتباه خیلیییی فاحش کرده! اون خیلی سخته!
سلام خاله خوبین؟ احساس می کنم ناراحتی من هم اینجوری (ناراحت) شدم
پاسخ:
سلام علی اقا ناراحت بی حوصله ام! احساس نکنید چون از متنم به طور واضحی میباره که من به شدت بیحوصله و ناراحتم! خسته م...ولی خدا رو شکر! واقعا خدا رو شکر... چیز دیگه ای که نمیتونم بگم!
نمیدونید چقــــــــــــــــــــــــــــــدر این پستتون رو درک میکنم و چقــــــــدر موافقم باهاتون .... دوست داره فقط خودشو بزرگ ببینینم اینو لمس کردم با تمام وجودم
پاسخ:
فکر کنم خوبه که خدا ما رو برای خودش بخواد...
راستش کمی نظر گذاشتن برای این مطلب برام سخته چون فکرم اینه این چیزایی که میخوام بگم رو خودتون بهتر از من میدونید
چند روز پیش داشتم لهوف میخوندم رسیدم به اونجایی که امام حسین وارد خیمه جُون شد و شعری رو با خودش زمزمه میکرد که حاکی از این بود که مرگ ما دیگر فرا رسید
حضرت زینب این زمزمه رو شنید و چنان بی تاب شد که به سر و صورتش میزد و ناله میکرد
امام حسین رفت و دست روی سینه حضرت زینب گذاشت و فرمود مراقب شیطان باش
بزرگواری میفرمود این دست گذاشتن روی سینه حضرت زینب بی حساب نبوده... حکمتی داشته... والا حضرت زینبی که با شنیدن یک خبر و شعر اینقدر بی تاب شد نمی تونست اون همه صحنه ها و حوادث رو تاب بیاره و در نهایت هم بگه : ما رایت الا جمیلا
اینا رو چرا گفتم؟
شاید در ظاهر بی ارتباط با مطلب شما باشه...
ببینید... ما یه تصوری از کمال داریم... بر اساس تصور خودمون هم برنام ریزی میکنیم و طریق الی الله رو پیش میگیریم و افتان و خیزان میریم به سمت کمال...
اما تصور ما تطبیق صد در صد با واقع نداره... پس اون برنامه ریزی های ما هم اگر اونطور که ما میخوایم پیش بره به اون کمال واقعی منتهی نمیشه...
میخوام بگم ما نسبت به مطلوب ذاتی خودمون علم جامع نداریم... اما به اندازه خودمون جهد میکنیم تا به سمت مطلوب گام برداریم... لذا تلاشمون به اندازه درک و تصورمون از کمال شروع میشه...
خدا عالم هست به احوال ما... به اون کمال مطلوب ما هم علم داره... راه درستش رو هم میشناسه... وقتی میبینه ما تلاشمون رو به اندازه توانمون داریم انجام میدیم بر خودش میدونه تا ما رو در مسیر واقعی رسیدن به مطلوب قرار بده...
لذا میبینید برنامه شما این بوده که روزی 5 ساعت مطالعه کنید اما وقایعی براتون پیش میاد که گریزی ازش ندارید و حتی روزی یک ساعت هم فرصت مطالعه ندارید... بعد فکر میکنید دارید از مسیر کمال دور میشید...
در حالی که مسیر کمال شما از همین گرفتاریها میگذره... خدا چون دیده شما بر اساس مقدار دانایی تون دارید تلاش میکنید.. خودش مسیر درست رو پیش روی شما قرار میده...
حرف من اینه که ما باید قبل از اینکه به مخلوقات به چشم موجود و ماهیت نگاه کنیم باید به چشم وجود و زبان تکلم خدا نگاه کنیم... حضرت زینب تا زمانی که کمال رو در زنده ماندن امام حسین میدید اونجور بیتاب میشد طوری که امام حسین به ایشون فرمودن مراقب شیطان باش
اما وقتی به وقایع با نگاه عمیق تری نگاه کردن فرمودن: ما رایت الا جمیلا
البته ما رایت گفتن شان منافاتی با دلسوزی کردن و اشک ریختنشون نداره... یه انسان میتونه دلش به حال مخلوقی بسوزه و براش اشک بریزه اما در همه اون ناموزونی های ظاهری زیبایی باطنی هم ببینه...
شخص شما خواهان کمال هستید... به دنبالش هم میرید... نمی تونید بی تفاوت باشید... اما بر اساس فهم خودتون به سمت کمال مطلوب خودتون میرید... فهم و حرکت شما ، تلاش شماست... نتیجه با خداست... خدا باید تلاش شما رو در جهت درستش قرار بده... باید یه سری ها رو در چشم شما بشکنه... یه چیزایی که به چشمتون نمیاد نشونتون بده... باید بهتون درد بده... باید شما رو از قبر قیوداتتون بیرون بیاره...(یکی از معانی فشار قبر همینه) باید وقایعی پیش بیاره که اون ملکات درونیتون که خودتون ازش غافل هستید بیاد بیرون... مثلا بچه تون اونقدر لج کنه و اذیتتون کنه که یه رفتار غیر ارادی ازتون سر بزنه... بعد به فکر برید که من چرا اینکار رو کردم؟...
خیلی چیزها باید براتون پیش بیاره...
بزرگوار باید برای فهمیدن زبان خدا تلاش کرد... شما هم میتونید در شکسته شدن دیگران در چشم خودتون بگید" ما رایت الا جمیلا"
نگید اون حضرت زینب بود... بله ما ممکنه هرگز نتونیم مثل حضرت زینب بشیم... اما میتونیم ایشون رو الگو قرار بدیم...
شما شکسته شدن اون شخص در چشم خودتون رو چطور ترجمه کردید؟
دردی که در دل شما حاصل شد رو چطور ترجمه کردید؟
حالت قبضی که از این وقایع به شما روی آورد رو چطور ترجمه کردید؟
نکنه همه اونها معاشقه خدا با شماست اما شما دارید فقط وجه شکسته شدنش رو میبینید؟
باید حواسمون باشه از شمعی که روشنه فقط سوختنش رو نبینیم... نوری که از اون سوختن حاصل میشه آیا دیده میشه؟
اتفاقا اگر نگاه شخص فطری باشه اول نور رو میبینه بعد سوختن رو...
اگر اول سوختن رو با نگاهی عینی تر و یقینی تر مشاهده میکنیم و وجود نور رو با استدلال و نظریات و تئوریات صرف می پذیریم اما به عینه نمی بینیم بدونیم هنوز راه داریم و خدا داره روی ما کار میکنه تا این غبار از روی نگاه فطری مون گرفته بشه
خدا رو شکر که این روزها علی رغم قفل بودن زبان تونستم قدری براتون بنویسم... امید نداشتم به این اندازه نوشتن...
اگر تکرار مکررات بود عذر خواهم
پاسخ:
سلام خیلی خوب بود حرفاتون! فقط جمله اول برام دردناک بود! چه قدر بده که آدم جوری رفتار کنه که دیگرون فکر کنن خیلی بلدی! من خیلی هم چیزی نمی دونم... :(
من دارم اینا رو میگم فقط واسه این نیست که دلداریت بدم
بیشتر واسه اینه که همه اینا رو گذروندم
دیگه ولی خسته شدم
همه ی همه چیزو ول کردم
هم خودمو هم عزیزترین کسمو
فقط تنها آرزوم اینه که تو بهشت با هم خوب باشیم
میتونی درک کنی این آرزو رو اگه عمیق نگاه کنی چقدر دردناکه ؟
پاسخ:
راستش بهشت تنهایی رو نمیخوام! اگه بودن کسی رو کنارم اینجا نداشته باشم دلم خوشه توی بهشت با کسانی که امین و مومن هستن همنشین و همکار میشم... اگه بهشت کسانی که دوستشون دارم نباشن من بهشتو نمیخوام... دلم به این خووشه که اونجا کسانی رو میبینم که دوستشون دارم...