شکستن خودت خیلی راحتتر از اینه که کسایی که دوستشون داری جلوی چشمت بشکنن!
گاهی وقت ها فکر میکنم کاش اونقدر تنها بودم و اونقدر کسی نزدیک بهم نبود که هیچ کس جلوی چشمم نمی شکست!
آخــــ... خدایی که نمیخوای من کسی رو بخوام! اگر اونایی که دوست دارم رو می کشتی برام راحتتر بود تا این که اونقدر جلوی چشمم خار بشن!
چرا برای من این رو خواستی خدای بزرگ؟
دوست داری فقط خود خودت رو بزرگ ببینم؟! اینقدر برای این دل ناپاک من غیرت داری؟؟؟!! نمیدونم... شایدم...
من عادت کردم به خواستن و خواسته شدن این مدلی. نکنه داری این جوری منو به خودت نزدیک می کنی؟!
دارم درد می کشم... فقط همین!
هرکس رو به اون چیزی می شکنی که بیشتر ازش انتظار دارم!
نمیدونم برای من چی می خوای! من که همه خوبی رو فقط از تو میدونم! کمی از این خوبی توی آدما به من نشون بده!! اینقدر شکستن قلبم برام لازمه؟!
برای قلبی که تمام سرمایه ش محبتش به دیگرانه این خیلی سخته! ولی... راضیم.
فقط من اونقدر باهوش نیستم که بفهمم چیکار باید بکنم خودت بهم بفهمون... دیگه همینه دیگه!
پ.ن: ببخشید حتی حوصله نداشتم جور دیگه ای بنویسم! این روایت یکی از اظهار لطف های خدای خوبم به منه! اصلا ناراحت نیستم! ولی سخته...
پ.ن: خیلی خوشحالم که چند روز پیش امام اومد. و خیلی ناراحتم که الان رفته و خیلی خوشحالم که ایرانی ام! اما از آقا سید علی عزیز غافل نشیم!
پ.ن: خیلی بدم میاد از اونایی که میرن خونه کسی ولی حتی یه سلام نمیدن! خیلیی...
پ.ن (بعدا نوشت): امروز برخلاف روال شخصیتیم خیلی حفظ ظاهر کردم! کلی توی دلم اشک ریختم و بغضمو قورت دادم...خیلیییی...