نقل می کنند که وقتی حضرت ابراهیم (ع) را در آتش انداختند ایشان مشاهده کرد که گنجشکی مرتب بر فراز آتش پرواز می کند از او پرسید: ای پرنده چه کار می کنی پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
حضرت ابراهیم (ع) گفت: ولی حجم آتش در مقایسه آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
پرنده پاسخ داد: می دانم ولی من به تکلیفم عمل می کنم و می خواهم اگر روز قیامت از من سوال شد روزی که پیامبر خدا در آتش بود تو چه کار کردی، بگویم هر آن چه می توانستم انجام دادم...
دیگه خسته شدم!
دیگه دلم بابامو میخواد!
بابا بیا...
بابااا
باباااااا
دیگه هیچی نمیخوااام...
دیگه دلم فقط شما رو میخواد...
بابا خسته شدم از راه رفتن...
بیا منو ببر...
منو ببر برای پرواز...
بابا بیااا...
تا نمردم بیااا...
بابای خوبم!
چرا الان صدای شما رو نمیشنوم؟!
گوش میخوام چه کنم اگه برای شنیدن صدای شما نباشه؟
بابای خوبمممم...
بابای نازممم....
دلم داره می ترکه از نبودنتون...
بابا قشنگم...
کجاست لبخندتون که دلم رو زنده کنه؟
چشم میخوام چه کنم وقتی شما رو با اون نبینم؟
بابا فقط بیااا...
بیای همه چیز خوب میشه!
همه چیز تموم میشه...
بیای همه سختی ها تموم میشه...
بابا ی خوبم بیااا...
بابا باباااا
من هنوزم می ترسم گوشواره بندازم!!
هنوزم گوشم خون میاد...
بابا اینجا دلتنگی ما رو حتی خوبا مسخره میکنن...
بابای من...
متی ترانا و نراک...
توضیح: دوستان گفتگوی بین من و خواهرم "یا فاطمه(س)" به صورت کامنت زیر پست اربعین نوشت هست. اگه مایل به نظر دادن در مورد موضوع گفتگو هستید، لطفا در همون پست اربعین نوشت و زیر همون کامنت ها نظر بگذارید. ممنون میشم. نظراتتون واقعا برام مهمه!
یکی از خوبی های دنیای مجازی اینه که آدم ها به دور از شئونات دیگه شون، با افکار و عقایدشون با هم تعامل می کنن. ابهت هیچ کس اون یکی رو نمی گیره.
فکر در برابر فکر
خط در برابر خط
کلمه در برابر کلمه
مخصوصا اگه اصرار داشته باشی که ناشناس بمونی!