پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

در مسلک ما معنی پرواز چنین است، با بال شکسته به هوای تو پریدن …

پرواز سپید

سلام.
اینجا آسمان قلب من است جایی که در آن پرواز می کنم. ابرهای تخیلاتم، نم نم غصه هایم، برق نگرانی هایم، و نسیم امیدهایم را در آن خواهم دید. . مهدی خورشید این آسمان
مهدی جان
در مسلک ما معنی پرواز چنین است
بابال شکسته به هوای تو پریدن



از آنجا که اسلام دینی سیاسی ست بدون شک من به مسائل سیاسی هم خواهم پرداخت.




دوستان عزیزم که به این آسمان سر می زنند؛ لطف کنند و از درج نظراتی همچون عالی، خوب بود، حرف نداشت، ++(با هر تعدادی)، لذت بردم و ... خود داری کنند!تا الان تایید شده و البته پرواز سپید، از نویسندگان این نظرات به خاطر حسن نیتشون به شدت سپاس گذار بوده و هست! ولی این دست نظرات، همیشه نویسنده وبلاگ رو به شدت دچار رعد و برق روانی کرده است! اگر واقعا از مطلبی لذت بردید اما حرفی برای گفتن نداشتید لطفا فقط به ذکر یک صلوات اکتفا کنید! خیلی خیلی ممنونم.



*اگر بتوانیم بال‌های عاطفۀ خود را برای عموم مردم بگشاییم، پرواز خواهیم کرد و اگر مانند ابرها بر سر همۀ انسانها سایه بیفکنیم، باران خواهیم شد



اگر از بالا نگاه کنیم مشکلات را کوچک خواهیم دید و هرچه بالاتر برویم جاذبۀ زمین برای ما کمتر خواهد شد، آنگاه می‌توانیم پرواز را تمرین کنیم.*
* استاد پناهان*

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

امروز عصر حقیر در مورد سه شعار فکر می کردم؛

یکی این: ما همه سرباز توایم خامنه ای

گوش به فرمان توایم خامنه ای


دیگری این: وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد

ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد


و سومی  این:

ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند


داشتم فکر می کردم اگر این افرادی که در اوایل انقلاب و البته الان خواستار شورایی شدن رهبری بودند، روی کار بودند و قدرت داشتند و اگر احیانا الان قدرت می گرفتند(خدا به دورررر) کلا سرنوشت این شعار ها عوض می شد و در آن وقت باید این جور می گفتیم:


اولی:

ما همه سرباز توایم شورای رهبری(عبارت "شورای رهبری" را برای موزون شدن با سرعت بیشتری باید گفت، مدلی شبیه لیزخوردن)

گوش به فرمان توایم شورای رهبری


دومی:

وای اگر شورای رهبری حکم جهادم دهد

ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد


سومی هم:

ما اهل کوفه نیستیم شورای رهبری تنها بماند...(لیز خوردن در این سومی کاملا مشهود است)


و البته در آن صورت باید دقت ویژه ای به حفظ وحدت بین این شورا می ورزیدیم! به نظر حقیر بهترین کار ایجاد مجمعی به اسم "مجمع ملی تقریب شورای رهبری" است! که در مجمع پیشنهادی، افرادی را برای مراقبت از وحدت این افراد(آقایان رهبران) روی کار می آوردیم. چون اگر مثلا این شورا شش نفره باشد و بین سه نفر و سه نفر اختلاف می افتاد یک عده در خیابان ها می ریختند و شعار می دادند:

ما اهل کوفه نیستیم آقایان ایکس وایگرگ و زد تنها بمانند...


و گروه بعد هم دم می گرفتند که: وای اگر آقای ایکس1 و ایگرگ1 و زد1 ... حکم جهادم دهند... کمپلت همتون خاک برسرید و این حرفا...


البته به عقل حقیر نرسید که مجمع باید با انتخابات مردمی باشد یا به وسیله خود آن شورای رهبری محترم!!


دوستان یاری کنند. طرح خوبیست! :)



بعدا نوشت عاشقانه: جانم فدای آقا سید علی مظلوم و عزیز...



پرواز سپید
۱۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۴۴ ۲۰ نظر

قبول شدم!

ممنونم خدای مهربونم که بهم توفیق دادی این امتحان رو قبول بشم!

گفت راضی ام!

گفت خوب بودی!

گفت ازت ممنونم که تحمل کردی...

ولی هنوز تموم نشده...

بعضی کارا رو فقط ما باید انجام بدیم و کسی جز ما مامور به اون کار نیست...

حکمت خدا بر اینه که وظیفه ای که اصلیترین وظیفه ماست هیچ وقت توفیقش از ما گرفته نشه...

نمیدونم ها نظرم اینه...

 

 

وظیفه وظیفه ست...

وظایف و رسالت های مهممون رو بشناسیم و هیچ وقت به خاطر فرعیات از کیفیت اصول نزنیم!

به اینجا رسیدم که اگر خدا برام کمترین رو هم بخواد بازم بگم چشم...

حتی اگه صبر کردن به دیر اومدن های زیاد همسرم باشه این وظیفه...

مهم چشم گفتنه...

حتی اگه این دستور آب آوردن برای تشنه ها باشه بازم مهم چشم گفتنه!

چند وقیه که خیلی متوجه عموم عباسم. احساسم بهم میگه عصاره عاشورا رو باید در عموم عباسِ علی پیدا کرد!

همه ولایت پذیری رو...

خیلی حرف هست...خیلی

 

 


 

 

 

 

 

 

 

پرواز سپید
۱۴ دی ۹۴ ، ۰۸:۵۴ ۱۰ نظر

 

 

 

آهاااااااااااااااااایـــــــــــ بیداران عالم! جامانده اید از قافله حق طلبی؟!!!


کجاست فریادگری که فریاد کند بیداد ظالمان را؟


کجاست اهل دردی که وای زند به نای چروکیده تاریخ این بیداد را؟


آهااایــــ بیداران عالم کجایید؟


خون سرخ شهید را به جوش آورده اند


به جوش آیید و با هم برآورید این بانگ  را:


آآآــــــــی آل سقوط ! ننگ بر شما که این زخمی که بر تن شیخ ما زدید جز زخم عشق نبود...


جوشش عشق است در می ناب خونی که در راه عدالت ریخته شد..


زهی خیال باطل...


زهی سست پنداری...


این فریاد هیهات من الذلة که بر تارک تاریخ شیعه نقش نشین شده شده است...


با مصلوب کردن پاک مردانی چون نمر ها و زکزاکی ها خاموش نخواهد شد!


باشد که این فریاد ما را جزء دسته الذین استضعفوا فی الارض کند


بکشید...


خون بریزید...


به صلیب بکشید...


ما جز به راه حسینمان نرفته ایم!!!


و این برای ما افتخاریست و برای شما نـــنـــگـــــــــ

 

ننگ ابدی بر شما ای فرزندان معاویه لعیـــــن

 

نه با یک حنجره که با تمام نای زمین فریاد خواهم زد:

 

لعنة الله علی آل سعود

 

 

پرواز سپید
۱۲ دی ۹۴ ، ۱۴:۴۶ ۱۳ نظر

بار خدایا قلب زنگار گرفته ام توان تحمل ندارد

حفظ این بار بر دل من سنگینی می کند

نفسم به شماره می افتد

درک این وسعت برایم دشوار است

من از تو قرب خواستم

آیا این است نزدیک شدن به تو؟

اگر این قرب است تمام استحاله را با تمام وجود می پذیرم

بسوزان مرا

بسوزان و از خاکسترم ققنوسانه ققنوس دیگری بیرون آور

بال می زنم محبوبم

به امید یاری تو بال می زنم

بال می زنم تا از گرمای پرواز به سمت توی یگانه، توی محبوب

آتشی افروخته شود و تمام قلبم را در برگیرد

بسوزان مرا محبوبم

اما

اله من

تو خود می دانی که اگر یاری و استعانت توی دلربا، نبود و نباشد

هیچ آتشی نیست

هیچ زایشی نیست

و همه عدم است

بعونک یا محبوب

بعونک یا محبوب

بعونک یا محبوب


نامه ای از عبد عباد تو

گنهکار و تنها


**************************************

خیلی دلم مجاورت آقا سلطان اباالحسن رو می خواست اما نمی شد. می دونستم که اصلا جور نیست. با جهادی که براش به این شهر متعفن اومده بودیم منافات داشت. همه ش دلم می خواست خودشون بگن که کار شما به شهر مشهد منتقل شد!

اما انگار واقعا نمی شد! داشتم می سوختم از دوری...

تا این که دوروز پیش صله گرفتم از آقام!

آقا رضای عزیزم فدای آقاییت بشم! اینجا هم دست منو خالی نذاشتی!

مهمون توام آقا، هرجای دنیا که باشم...

آقا می دونم هیچ جا این کنیز بی مقدارِ خطا کارتونو فراموش نمی کنید!

آقا با این کارتون دلمو بیشتر از قبل هوایی کردید!

آقا از دوریتون هم دارم می سوزم هم می دونم که الان به این دوری راضی ترید!

چشم...

جواب کنیز به سرورش همیشه چشمه...

با اشتیاق چشم...

با تمام وجود چشم...


کاش حرفم میومدم تا همه چیز رو براتون شرح بدم...


********************************************

برای نوشتن این پست خیلی به خودم فشار وارد کردم و فقط قصدم حرف زدن از کرامت آقام و سرورم بود! حالت پری پیدا کردم...خواهشا هیچی نپرسید... وگرنه دوباره نطقم کور میشه...

برای ظرفیت پیدا کردنم دعا کنید! هرکس اون آقا رو دوست داره برای من دعا کنه!

پرواز سپید
۱۰ دی ۹۴ ، ۱۷:۳۱ ۱۲ نظر

مشنو از نی چون حکایت می کند                    بشنو از دل چون روایت می کند

مشنو از نی، نی نوای بینواست                      بشنو از دل، دل حریم کبریاست

نی چو سوزد تلّ خاکستر شود                      دل چو سوزد خانـۀ دلـبر شود

نی زِ خود هرگز ندارد شور و حال                    دل  بـود مـرآت  نــور لایــزال

نی اگر پروردۀ آب وگِل است                         دست پـروده خـداونـدی، دل است

نی اگر بشکست بی قدر و بهاست                بشکند گر دل، خریدارش خداست

نی به هر دست و به هر لب آشناست            دل مکان و خانۀ خاص خداست

نی تهی دست است و بی قدر و بها              دل  بود  گنجینۀ  عشق  و  صفا

نی تهی مغز و درونش پر هواست                  دل تـجلـّی گاه عـرفان و ولاست

نـی تـو را از یاد حق  غافل  کند                     دل تو را بر قُرب حق  نائل  کند

نی چو بینم یادم آید نینوا                             دل شــود نـالان  بـه یـاد کـربـلا

از جفای نی دلم آتش گرفت                         کاش نی از ریشه آتش می گرفت

رفت بر نی رأس پر خـون حسین                    بود زینب پای نی در شور و شین

نی زِ حلقوم حسین خون می مکید                پـای نی زیـنب گریـبان می دریـد

دیـد بر نی چـون سر آن  حق پرست               سر به محمل زد جبین خود شکست

رفت نی در شام و در طشت طلا                   می خـورد نـی بر لـب  آن مـقـتدا

مـی زنـد نـی بـوسه بر دست یـزید                 لـیـک  آزرده  لـب  شـاه  شهــید

نی خورد چون بر لب و دندان او                      دل بسوزد بر لب عطشان او

ذره بس کن ماجرای نی نوا                          سوخت از این غم، دل خیر النساء

دیوان  امام خمینی(رحمه الله علیه)

پرواز سپید
۰۹ دی ۹۴ ، ۰۱:۳۴ ۱۱ نظر

السّلام علیک یا اباالقاسم محمّدصلی الله علیه و آله 


آقا! تولدتون رو که نوید بخش زدوده شدن ظلمت و بی عدالتی در جهان بود، تبریک میگم. آقا! امشب خودتون دل ما  رو شاد کنید که به خاطر حفظ دینی که تمام فرزندانتون به خاطرش سختی کشیدن، ما هم داریم سختی میکشیم! امشب تنهایی منو پسرم رو شما پر کنید!

آقا امشب پسرم دلش برای پدرش که به خاطر به دست آوردن لبخند رضایت شما، خونه نبود؛ تنگ شده. من به تنهایی عادت دارم و میتونم بفهمم ولی پسرمممم... شما خودتون همه چیز رو میدونید و لازم به گفتن نیست ولی ازتون میخوام که دل پسرم رو فردا شاد کنید... پسری که شما رو دوست داره و امروز به خاطر شنیدن آهنگ تولدتون از تلویزیون خوشحال بود...پسری نجیب و قانع که هم اسم شماست...

یا صاحب الزمان ما سربازان نالایق و کم ارزشتون، این شب بزرگ و نورانی رو به شما که تنها بازمانده مصداق آیه تطهیر هستید، تبریک میگیم.

آقای منتَظَر شبتون شیرین...


پرواز سپید
۰۷ دی ۹۴ ، ۲۲:۲۲ ۶ نظر

 

بحریست بحر عشق که هیچش کرانه نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار

کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست

او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو

حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

 *********************************

ممنونم از همه دوستانی که توی این دو روز ازم سراغ گرفتن. از اونایی که نگرفتن هم ممنونم. میدونم قصد بی اهمیتی نبود.

حالم بهتره. تنها چیزی که میتونست از دلم زنگار رو ببره اشک بود و من تمام این دو روز خودمو به روضه آقام ابا عبدالله بسته بودم. خواب و خوراکم رو هم روضه گرفته بود. تا امروز که اشک ریختم...

بال های پرواز سپید آلوده شده بود و تنها اشک میتونست اون آلودگی رو بشوره...

الان هنوز کامل خوب نشدم ولی حتی اگر یه نفرم نگرانم شده باشه این دو روز، نمیخوام نگرانیش ادامه پیدا کنه.

خدا مراقب همه هست.

خیلی التماس دعا دارم...

گرما به قلبم برگشته و خوشحالم هرچند هنوز کامل گرم نشدم.


پرواز سپید
۰۵ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۶ ۷ نظر

دارم روزهای بی خورشید رو می گذرونم

پرواز سپید
۰۴ دی ۹۴ ، ۱۱:۵۶ ۹ نظر


این منم در آینه، یا تویی برابرم؟
ای ضمیر مشترک، ای خودِ فراترم!

در من این غریبه کیست؟ باورم نمی شود
خوب می شناسمت، در خودم که بنگرم

این تویی، خود تویی، در پسِ نقابِ من
ای مسیح مهربان، زیر نامِ قیصرم!

ای فزونتر از زمان، دورِ پادشاهی ام!
ای فراتر از زمین، مرزهای کشورم!

نقطه نقطه، خط به خط، صفحه صفحه، برگ برگ
خط رد پای توست، سطرسطر دفترم


قوم و خویش من همه از قبیله ی غم اند
عشق خواهر من است، درد هم برادرم

سالها دویده ام از پی خودم، ولی
تا به خود رسیده ام، دیده ام که دیگرم

در به در به هر طرف، بی نشان و بی هدف
گم شده چو کودکی در هوای مادرم

از هزار آینه تو به تو گذشته ام
می روم که خویش را با خودم بیاورم

با خودم چه کرده ام؟ من چگونه گم شدم؟
باز می رسم به خود، از خودم که بگذرم؟

دیگران اگر که خوب، یا خدا نکرده بد
خوب، من چه کرده ام؟ شاعرم که شاعرم!

راستی چه کرده ام؟ شاعری که کار نیست
کار چیز دیگری است، من به فکر دیگرم!


زنده یاد قیصر امین پور



راستی با این نوشتن ها و شعر بافتن ها چه کرده ام؟ دلی را روشن کردم؟ ذهنی را باز کردم؟ راهی را هموار کردم؟

آقا یاابن الحسن نوشتن تنها کاریست که در این لحظه توان انجامش را برای تو دارم؛ این قلیل را از من بپذیر..

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پرواز سپید
۰۴ دی ۹۴ ، ۰۰:۳۲ ۸ نظر

به نظرتون وقتی باد از بین بوته های گل محمدی رد میشه، خار های محمدی تنشو زخمی میکنن؟؟

پرواز سپید
۰۲ دی ۹۴ ، ۰۹:۱۳ ۱۰ نظر